busyness
busyness - مشغله
N/A - N/A
UK :
US :
این واقعیت که سخت کار می کنید یا توجه خود را به یک چیز خاص معطوف می کنید
حالت مکانی که پر از فعالیت یا جمعیت است
موقعیتی که در آن کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد
برخی از ما می توانیم مشغله و فعالیت بیشتری را نسبت به دیگران تحمل کنیم.
من از مشغله کاری شدید در چند ماه گذشته خسته شده ام.
برخی از مردم شلوغی بندرهای قایق های تفریحی مد روز را دوست دارند.
تصور شلوغی درون یکی از سلول هایمان سخت است.
مشغله های زمانی منتهی به عروسی مرا از بین برده بود.
Modern life has introduced incredible busyness.
زندگی مدرن مشغله های باورنکردنی را به وجود آورده است.
bustle
شلوغی
commotion
هیاهو
tumult
غوغا
turmoil
آشفتگی
hubbub
کله پاچه
uproar
آشوب
furoreUK
furoreUK
pandemonium
اختلال
disturbance
دمپوس
rumpus
سر و صدا
ruckus
هولابالو
fuss
هم بزنید
hullabaloo
ado
پارگی
ado
ردیف
ruction
کرففل
furorUS
kerfuffle
زحمت
furorUS
بالیهو
pother
ballyhoo
تق تق
pother
هوپلو
clatter
طوفان
hoopla
چرخیدن
غوغا کردن
whirl
ناله
bluster
غوطه ور شدن
blather
مولکول
welter
بمب گذاری
moil
bobbery
inactivity
عدم فعالیت
inaction
بی عملی
ساکت
quietness
سکوت
stillness
سکون
tranquilityUS
آرامش ایالات متحده
tranquillityUK
آرامش انگلستان
calm
آرام
calmness
آرامش
تاخیر انداختن
laziness
تنبلی
سفارش
صلح
relaxation
باقی مانده
کندی
slowness
سعادت
serenity
آرام گرفتن
peacefulness
صلح و آرامش
placidity
ساکت کردن
bliss
مهلت دادن
quietude
راحتی
placidness
repose
hush
respite
lull
solace
quiescence
