haunts

base info - اطلاعات اولیه

haunts - خالی از سکنه

N/A - N/A

hɑːnt

UK :

hɔːnt

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [haunts] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Fighting in Vietnam was an experience that would haunt him for the rest of his life.


    جنگیدن در ویتنام تجربه ای بود که او را تا آخر عمر تحت تعقیب قرار داد.

  • 30 years after the fire he is still haunted by images of death and destruction.


    30 سال پس از آتش سوزی، او هنوز در تسخیر تصاویر مرگ و ویرانی است.

  • A ghostly lady is said to haunt the stairway looking for her children.


    گفته می‌شود که یک بانوی شبح‌آلود در راه پله‌ها به دنبال فرزندانش است.

  • This bar used to be one of your old haunts, didn't it Jake?


    این بار یکی از محله های قدیمی شما بود، اینطور نیست، جیک؟

  • His experiences in Vietnam still haunt him.


    تجربیات او در ویتنام هنوز او را آزار می دهد.

  • This restaurant was one of our old haunts.


    این رستوران یکی از مکان های قدیمی ما بود.

synonyms - مترادف
  • inhabits


    ساکن است

  • visits


    بازدید می کند

  • overruns


    بیش از حد

  • spooks


    شبح ها

  • walks


    پیاده روی می کند

  • infests


    هجوم می آورد

  • appears in


    ظاهر می شود

  • materializes in


    تحقق می یابد

  • dwells in


    ساکن می شود

antonyms - متضاد
  • aids


    ایدز

  • assists


    کمک می کند

  • calms


    آرام می کند

  • comforts


    راحتی

  • delights


    لذت می برد

  • helps


    برگها

  • leaves


    از دست می دهد

  • loses


    خشنود است

  • pleases


    مستقر می شود

  • settles


    تسکین می دهد

  • soothes


    تنها می گذارد

  • leaves alone


    خوشحال می کند

  • makes happy


لغت پیشنهادی

appellation

لغت پیشنهادی

advertising

لغت پیشنهادی

answered