brotherly

base info - اطلاعات اولیه

brotherly - برادرانه

adjective - صفت

/ˈbrʌðərli/

UK :

/ˈbrʌðəli/

US :

family - خانواده
brother
برادر
brotherhood
برادری
google image
نتیجه جستجوی لغت [brotherly] در گوگل
description - توضیح
  • showing feelings of kindness, loyalty etc that you would expect a brother to show


    نشان دادن احساسات مهربانی، وفاداری و غیره که انتظار دارید برادر نشان دهد


  • نشان دادن مهربانی، علاقه یا عشقی که انتظار دارید برادر نشان دهد


  • شبیه یا ویژگی یک برادر

  • He offered me some brotherly advice.


    او نصیحتی برادرانه به من کرد.

  • Perkin with brotherly bossiness told him to stop kicking the table leg and Gareth uncharacteristically sulked.


    پرکین با رئیس برادرانه به او گفت که از لگد زدن به پای میز دست بردارد و گرت به طرز عجیبی اخم کرد.

  • Nelson watched him with no contempt, no outrage, no brotherly feeling.


    نلسون او را بدون تحقیر، بدون خشم و بدون احساس برادری تماشا کرد.

  • Not that I'd exactly been full of brotherly love for him before I'd left the town.


    نه اینکه قبل از اینکه شهر را ترک کنم دقیقاً سرشار از عشق برادرانه به او بودم.

  • Only his tears spoke of brotherly love.


    فقط اشک هایش از عشق برادرانه حرف می زد.

  • These two could school that city on brotherly love.


    این دو می توانند آن شهر را بر اساس عشق برادرانه آموزش دهند.

  • Feeling almost brotherly towards FakhrLI, , Fong handed over the cheque that he knew would bounce.


    فونگ با احساس برادری نسبت به فخرلی، چکی را که می‌دانست جهش می‌کند، تحویل داد.

  • There was brotherly warmth as well as a touch of adult irony in his voice.


    گرمای برادرانه و همچنین طنز بزرگسالی در صدایش بود.

  • Standard stuff he shrugged, in his brotherly way.


    چیزهای استاندارد او به روش برادرانه اش شانه هایش را بالا انداخت.

example - مثال
  • brotherly love/advice


    محبت / نصیحت برادرانه

  • He gave her a brotherly kiss on the cheek.


    بوسه ای برادرانه بر گونه اش زد.

  • Can I give you some brotherly advice?


    میشه یه نصیحت برادرانه بهت بکنم؟

  • brotherly advice


    نصیحت برادرانه

synonyms - مترادف

  • دوستانه

  • affectionate


    محبت آمیز

  • sympathetic


    دلسوز

  • amicable


    نوع


  • نوع دوست

  • altruistic


    رفیقانه

  • comradely


    صمیمی

  • cordial


    بشردوستانه

  • kindly


    خیراندیش

  • philanthropic


    خیریه

  • benevolent


    اختصاص داده شده است

  • charitable


    برادرانه

  • devoted


    با محبت

  • fraternal


    وفادار

  • loving


    NeighbourlyUK

  • loyal


    دوست داشتنی

  • neighbourlyUK


    همدلی

  • chummy


    همراه

  • pally


    درک کردن

  • companionable


    بخشنده

  • compassionate


    سخاوتمندانه

  • comprehending


    انسانی

  • forgiving


    همسایه ایالات متحده

  • generous


    شخصی

  • humane


    از خود گذشته

  • intimate


    خواهان

  • neighborlyUS


    مناقصه


  • selfless


  • solicitous


  • tender


antonyms - متضاد
  • antagonistic


    آنتاگونیست


  • سرد


  • خصومت آمیز

  • hostile


    خواهرانه

  • sisterly


    sororal

  • sororal


    غیر همراه

  • uncompanionable


    بی رحم

  • uncompassionate


    غیر دوستانه

  • unfriendly


    غیر همسایه

  • unneighborly


    غیر اجتماعی

  • unsociable


    ناسازگار

  • incompatible


لغت پیشنهادی

embarcadero

لغت پیشنهادی

donkey

لغت پیشنهادی

modems