bathed
bathed - غسل کرد
adjective - صفت
UK :
US :
ماضی ساده و ماضی از حمام کردن
شنا کردن، به خصوص در دریا، رودخانه یا دریاچه
پوشاندن چیزی با مایع مخصوصاً برای اینکه بخشی از بدن احساس بهتری داشته باشد
پوشاندن چیزی به گونه ای که باعث احساس یا ظاهر دلپذیر شود
شستن در حمام یا شستن کسی در حمام
قلعه غرق در نور ماه بود.
آنقدر عصبی بودم که در عرق غوطه ور شدم.
کودکانی که از این بیماری رنج میبردند در آب دریا آلوده به فاضلاب غسل کرده بودند.
پاهایم را در آب نمک حمام کردم.
در بعدازظهر خورشید شهر را در سایه های صورتی و طلایی غرق می کند.
مرطوب
soaked
خیس شده
drenched
خیس
sodden
غرق آب
soggy
آبکی
waterlogged
چکیدن
watery
اشباع شده
dripping
خیس کردن
saturated
غرق کردن
sopping
قاطی شده
soppy
خیساندن
awash
شسته
bedraggled
سیراب شده
soaking
غرق شده
washed
مهره زده
watered
وارد شده است
doused
اشباع کردن
dowsed
جوشیده
logged
آغشته به آب
saturate
خیس شدن
soused
آب پز
water-soaked
خیس چکیدن
moist
خیس از طریق
sopping wet
تاریک
wringing wet
چسبنده
clammy
dripping wet
dank
damp
sticky
arid
خشک
بی آب
unwatered
خشک شده
waterless
کم آب شده
parched
تشنه
dehydrated
خشکسالی
thirsty
سخت
droughty
سرد
استخوان خشک
بدون رطوبت
وحشت زده
desiccated
سوخته
moistureless
خشک کننده
torrefied
نیرومند
scorched
خالی
anhydrous
سوزناک
desiccant
مرطوب نشده
dried out
عقیم
dried-up
بدون آبمیوه
forceful
داغ
کویر
dried
بی باران
torrid
بدون انگور
unmoistened
سوزان
barren
juiceless
rainless
sapless
sizzling