administrate

base info - اطلاعات اولیه

administrate - اداره کنند

N/A - N/A

N/A

UK :

ədˈmɪnɪstreɪt

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [administrate] در گوگل
description - توضیح
  • another word for ADMINISTER


    کلمه دیگری برای ADMINISTER

  • →  administer


    → اداره کند

example - مثال
synonyms - مترادف

  • مدیریت کنید


  • مستقیم

  • supervise


    نظارت

  • oversee


    نظارت کند

  • govern


    حکومت کنند

  • run


    اجرا کن


  • کنترل

  • superintend


    سرپرست


  • رسیدگی

  • administer


    اداره کند


  • هدایت


  • تنظیم کند


  • نادیده گرفتن


  • راهنما

  • steward


    مباشر


  • عمل کنند


  • قانون


  • تمایل

  • organiseUK


    organiseUK

  • organizeUS


    organizeUS


  • نگاه داشتن

  • preside over


    ریاست


  • مسئول بودن


  • ادامه دادن


  • سر


  • رهبری


  • رئیس


  • کاپیتان


  • فرمان


  • تحت کنترل باشد


  • خلبان

antonyms - متضاد
  • mismanage


    سوء مدیریت

  • obey


    اطاعت کن


  • خدمت


  • دنبال کردن

  • neglect


    بی توجهی


  • چشم پوشی


  • ترک کردن


  • بازده

  • surrender


    تسلیم شدن


  • شکست


  • ارسال


  • رد کردن


  • انکار

  • frustrate


    ناامید کردن

  • withhold


    خودداری کنید

  • forego


    اجازه


  • رعایت کنند

  • comply


    موافق


  • رضایت

  • consent


    رضایت دادن

  • acquiesce


    رها کردن


  • مجوز


  • راه دادن


  • دريافت كردن


  • گرفتن

  • disregard


    فراموش کردن


  • تنها گذاشتن



لغت پیشنهادی

choreograph

لغت پیشنهادی

besiege

لغت پیشنهادی

teaches