aglow
aglow - درخشش
adjective - صفت
UK :
US :
داشتن نور ملایم یا رنگ گرم قوی
اگر چهره شخصی درخشان باشد، خوشحال و هیجان زده به نظر می رسد
می درخشد از نور و رنگ
bright; shining
روشن؛ درخشان
آفتاب صبح آسمان را درخشید.
Floodlighting reflected from the silvery burnt umber cladding of the walls as though ice-ghosts danced there and set the green columns aglow.
نورافکن از روکش نقرهای سوخته دیوارها منعکس میشد که انگار ارواح یخی آنجا میرقصیدند و ستونهای سبز را میدرخشیدند.
او مات و مبهوت روی تخت نشست و صورتش طوری می درخشید که انگار از داخل روشن شده باشد.
راز او نگه داشته شد، راز او، که باعث می شد احساس کند درونش می درخشد.
استالاکتیتهایی با نوک جواهر از سقف غار آویزان بودند و مانند بسیاری از لامپهای کوچک میدرخشیدند.
It was not quite dark yet and the evening sky on the high tops was still aglow with delicate pastel shades.
هنوز کاملاً تاریک نشده بود و آسمان غروب روی قلههای بلند هنوز با سایههای ظریف پاستلی میدرخشید.
من دوباره به گروه ملحق شدم و همه ما در حال گزگز و سوزن سوزن شدن از این تجربه بودیم.
روشن
radiant
تابناک
luminous
نورانی
glowing
درخشان
shining
پرتو زدن
beaming
رشته ای
incandescent
سوزش
burning
آفتابی
sunny
گرم
درخشش
agleam
گلگون
rosy
سرخ رنگ
ruddy
خیره کننده
نشاط آور
dazzling
روشن شده
gleaming
چشمک زن
refulgent
براق
illuminated
بره
shimmering
شفاف
flashing
مشتعل
lustrous
فسفری
sparkling
سبک
lambent
پر زرق و برق
lucent
ablaze
lighted
shiny
effulgent
phosphorescent
glittering
