covert

base info - اطلاعات اولیه

covert - پنهانی

adjective - صفت

/ˈkəʊvɜːrt/

UK :

/ˈkʌvət/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [covert] در گوگل
description - توضیح
  • secret or hidden


    مخفی یا پنهان

  • a group of thick bushes where animals can hide


    گروهی از بوته های ضخیم که حیوانات می توانند در آن پنهان شوند

  • hidden or secret


    پنهان یا مخفی


  • گروهی از بوته‌ها و درختان کوچک که در نزدیکی یکدیگر رشد می‌کنند و حیوانات می‌توانند در آن‌ها پنهان شوند، مخصوصاً از افراد یا حیواناتی که آنها را شکار می‌کنند.

  • Usually it is covert and can only be diagnosed by specifically measuring blood lipids.


    معمولاً مخفی است و فقط با اندازه گیری خاص لیپیدهای خون قابل تشخیص است.

  • The chief investigator resigned, amid allegations of covert and probably illegal operations.


    بازپرس ارشد به دلیل اتهامات مربوط به عملیات مخفیانه و احتمالاً غیرقانونی استعفا داد.

  • A covert investigation was conducted to catch the drug-smuggling ring.


    تحقیقات مخفیانه برای دستگیری باند قاچاق مواد مخدر انجام شد.

  • But the media are not Rasputin with a covert or overt political agenda.


    اما رسانه ها راسپوتینی با برنامه سیاسی پنهان یا آشکار نیستند.

  • Controlled studies to date of the effectiveness of covert sensitization offer mixed results.


    مطالعات کنترل شده تا به امروز در مورد اثربخشی حساسیت پنهان نتایج متفاوتی ارائه می دهد.

  • Because of the substantial practical advantages, the bulk of this chapter will be devoted to covert sensitization.


    به دلیل مزایای عملی قابل توجه، بخش عمده ای از این فصل به حساسیت پنهان اختصاص داده خواهد شد.

  • In my own research some covert use was made of a micro-recorder and tapes were later transcribed.


    در تحقیقات خود من، برخی از استفاده های پنهانی از یک ضبط کننده میکرو استفاده شد و نوارها بعداً رونویسی شدند.

example - مثال
  • covert operations/surveillance


    عملیات / نظارت مخفی

  • He stole a covert glance at her across the table.


    نگاهی پنهانی به او از روی میز دزدید.

  • Every measure both overt and covert, is being taken against terrorists.


    هر اقدامی، چه آشکار و چه پنهان، علیه تروریست ها انجام می شود.

  • covert actions


    اقدامات پنهانی

  • The government was accused of covert military operations against the regime.


    دولت متهم به عملیات نظامی مخفی علیه رژیم بود.

  • covert military operations


    عملیات نظامی مخفی

synonyms - مترادف

  • راز

  • clandestine


    مخفیانه

  • furtive


    دزدکی

  • surreptitious


    پنهانی


  • خصوصی

  • sneaky


    موذی

  • undercover


    مخفی

  • underhand


    زیر دست

  • hidden


    پنهان شده است

  • stealthy


    یواشکی

  • sneaking


    زیرزمینی

  • underground


    پشت پله ها

  • underhanded


    محرمانه

  • backstairs


    پنهان کاری

  • privy


    حیله گر

  • concealed


    کفن شده

  • stealth


    محجبه

  • sly


    نقاب زده

  • sneak


    کمد لباس

  • shrouded


    استتار شده

  • veiled


    مبدل شده

  • masked


    پوشیده شده

  • closet


    سیاه

  • camouflaged


    به خاک سپرده شد

  • disguised


    ناشناس

  • cloaked


    incog


  • obscured


  • buried


  • incognito


  • incog


antonyms - متضاد
  • overt


    آشکار


  • باز کن


  • عمومی

  • aboveboard


    بالای تخته

  • candid


    صریح

  • frank


    صادقانه


  • شناخته شده

  • known


    آشکار کرد

  • revealed


    پنهان

  • unconcealed


    واضح


  • روشن


  • ثبت اختراع


  • مشهود

  • patent


    جلگه

  • evident


    غیر قابل اشتباه

  • manifest


    قابل توجه

  • plain


    قابل رویت

  • blatant


    بدون مبدل

  • unmistakable


    خیره کننده


  • برهنه شد

  • conspicuous


    گستاخ


  • قابل مشاهده

  • noticeable


    قطعی

  • undisguised


  • glaring


  • barefaced


  • flagrant


  • brazen


  • observable


  • explicit


  • definite


لغت پیشنهادی

batches

لغت پیشنهادی

stabilizer

لغت پیشنهادی

uneasiness