airily

base info - اطلاعات اولیه

airily - هوادار

adverb - قید

/ˈerəli/

UK :

/ˈeərəli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [airily] در گوگل
description - توضیح

  • به گونه ای که نشان می دهد در مورد چیزی نگران نیستید یا فکر نمی کنید که جدی است


  • به گونه ای که هیچ نگرانی یا فکر جدی را نشان نمی دهد

  • I don't really care he said airily.


    او با احتیاط گفت: من واقعاً اهمیتی نمی دهم.

  • I wave airily and the face moves away.


    با هوای دست تکان می دهم و صورتم دور می شود.

  • It was all right maybe for Stephen Hawking to airily dismiss time as a human construct.


    شاید برای استیون هاوکینگ خوب بود که زمان را به عنوان یک ساختار انسانی رد کند.

  • Certainly he seem airily exotic with his cropped hair and face like an oriental cherub.


    مطمئناً او با موهای کوتاه و صورتش مانند یک کروبی شرقی بسیار عجیب به نظر می رسد.

example - مثال
  • ‘There’s nothing wrong with him,’ she said airily.


    او با صدای بلند گفت: هیچ ایرادی برای او وجود ندارد.

  • He can do what he likes - it doesn't bother me she said airily.


    او با خونسردی گفت: او می تواند کاری را که دوست دارد انجام دهد - این برای من ناراحت کننده نیست.

  • The two leaders airily waved away reporters' questions.


    این دو رهبر با صدای بلند سوالات خبرنگاران را پاسخ دادند.

synonyms - مترادف
  • animatedly


    به صورت متحرک

  • spiritedly


    با روحیه

  • vivaciously


    با نشاط

  • buoyantly


    شناور

  • gaily


    شادی آور

  • bouncily


    همجنسگرا

  • gayly


    بطور منظم

  • pertly


    به طرز عجیبی

  • perkily


    درخشان

  • sparkily


    به صورت جاندار

  • animately


    پر جنب و جوش

  • livelily


    به سرعت

  • snappily


    با شکوه

  • sprightly


    زنده

  • lively


    به طور ناگهانی

  • trippingly


    با خوشحالی

  • happily


    با روحیه بالا

  • high-spiritedly


    با انرژی

  • energetically


    به طور فعال

  • actively


    دمدمی مزاج

  • peppily


    به طرز فشرده

  • zippily


    تند و تیز

  • friskily


    با وقار

  • briskly


    حیاتی

  • jauntily


    جهنده

  • vitally


    جنبشی

  • bouncingly


    بهاری

  • kinetically


    جازی

  • springily


    با کتک زدن

  • jazzily


  • spankingly


antonyms - متضاد
  • dully


    مبهوت

  • inanimately


    بی جان

  • sluggishly


    کند

  • tardily


    با تاخیر


  • آهسته. تدریجی

  • leisurely


    با فراغت


  • به آرامی

  • lifelessly


    بی حال

  • listlessly


    بی روح

  • spiritlessly


    به صورت غیر فعال

  • inactively


    ضعیف

  • feebly


    سرد

  • soullessly


    بی تفاوت

  • lethargically


    غیر زیستی

  • coldly


    به طرز بی حوصله ای

  • apathetically


    بی حرکت

  • abiotically


    بی احساس

  • impassively


    غیر ارگانیک

  • motionlessly


    به طور غیر فعال

  • insensately


    به صورت خالی

  • inorganically


    بدون روحیه

  • inertly


    آرام

  • vacantly


    بدون پاسخ

  • unspiritedly


    سست

  • quiescently


    بیهوده

  • unresponsively


    مرگبار

  • limply


  • languidly


  • languorously


  • vapidly


  • deadly


لغت پیشنهادی

adverbial

لغت پیشنهادی

ast

لغت پیشنهادی

compass