amphibious

base info - اطلاعات اولیه

amphibious - دوزیست

adjective - صفت

/æmˈfɪbiəs/

UK :

/æmˈfɪbiəs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [amphibious] در گوگل
description - توضیح

  • می تواند هم در خشکی و هم در آب زندگی کند

  • of or relating to a type of animal that lives both on land and in water


    مربوط به یک نوع حیوان که هم در خشکی و هم در آب زندگی می کند

  • relating to vehicles that operate both on land and in water


    مربوط به وسایل نقلیه ای است که هم در خشکی و هم در آب کار می کنند


  • قادر به زندگی در خشکی و آب

  • Amphibious also means able to operate on land and in water


    دوزیست همچنین به معنای قادر به فعالیت در خشکی و آب است

  • Most species of frogs are amphibious.


    بیشتر گونه های قورباغه ها دوزیست هستند.

  • The effectiveness of rapid amphibious and air-transported intervention as a deterrent to predator states had been clearly demonstrated.


    اثربخشی مداخله سریع آبی خاکی و حمل و نقل هوایی به عنوان یک عامل بازدارنده در برابر حالت های شکارچی به وضوح نشان داده شده است.

  • The case for the Navy's amphibious capability was being made by events.


    موضوع قابلیت آبی خاکی نیروی دریایی توسط رویدادها ساخته می شد.

  • Two other such joint exercises, involving marine and amphibious forces, were already scheduled to start on Aug. 3.


    دو رزمایش مشترک دیگر، شامل نیروهای دریایی و آبی خاکی، قبلاً قرار بود در 3 اوت آغاز شود.

  • At best the amphibious raiders might have panoramic shots from aerial reconnaissance, or be given a flight over the target beach.


    مهاجمان آبی خاکی در بهترین حالت ممکن است عکس های پانوراما از اکتشاف هوایی داشته باشند یا بر فراز ساحل هدف پرواز کنند.

  • Dinosaurs were probably the first ancestors of amphibious reptiles and fish.


    دایناسورها احتمالاً اولین اجداد خزندگان و ماهیان دوزیست بودند.

  • Just before deploying aboard the amphibious ship Essex in October 1996, Smith and the woman went to Tijuana and got married.


    درست قبل از استقرار روی کشتی آبی خاکی اسکس در اکتبر 1996، اسمیت و زن به تیجوانا رفتند و ازدواج کردند.

  • Hundreds of sailors and Marines yesterday loaded supplies and equipment aboard the amphibious ships.


    صدها ملوان و تفنگداران دریایی دیروز تدارکات و تجهیزات را در کشتی های آبی خاکی بارگیری کردند.

  • On Saturday morning dozens of amphibious vehicles and air-cushion landing craft ferried men and tanks on to military-designated Red Beach.


    صبح روز شنبه، ده‌ها وسیله نقلیه آبی خاکی و فرود بالشتک بادی، مردان و تانک‌ها را به ساحل سرخ که توسط ارتش تعیین شده بود، بردند.

example - مثال
  • an amphibious raid/assault


    حمله/حمله آبی خاکی

  • amphibious vehicles


    وسایل نقلیه آبی خاکی

  • amphibious animals


    حیوانات دوزیست

  • amphibious vehicles/aircraft


    وسایل نقلیه آبی خاکی/هواپیما

  • an amphibious landing/attack (= from the sea onto the land)


    فرود/حمله آبی خاکی (= از دریا به خشکی)

  • amphibious creatures


    موجودات دوزیست

  • We toured the harbor in an amphibious bus.


    با اتوبوس آبی خاکی بندر را گشتیم.

synonyms - مترادف
  • aquatic


    آبزی

  • submerged


    غرق شده

  • sunken


    زیر آب

  • underwater


    زیردریایی

  • submarine


    دریایی

  • marine


    اقیانوسی

  • oceanic


    آب نمک

  • maritime


    آب دریا

  • saltwater


    دریانوردی

  • pelagic


    اقیانوس

  • seawater


    دریا

  • seagoing


    تالاسیک


  • آب شیرین

  • sea


    اب

  • thalassic


    آبکی

  • freshwater


    رودخانه


  • شور

  • watery


    دوزیستان


  • شناور

  • briny


    رودخانه ای

  • amphibian


    طبیعی

  • floating


    شنا كردن

  • fluvial


    اقیانوس پیمایی

  • natatory


    از دریا

  • swimming


    نیروی دریایی

  • waterly


  • ocean-going



  • nautical


  • seafaring


  • naval


antonyms - متضاد
  • terrestrial


    زمینی

  • earthbound


    زمین نشینی

  • land-dwelling


    دریایی

  • marine


    اقیانوسی

  • oceanic


لغت پیشنهادی

introduce

لغت پیشنهادی

biotechnology

لغت پیشنهادی

communists