blackened
blackened - سیاه شده
adjective - صفت
UK :
US :
ماضی ساده و ماضی از سیاه شدن
سیاه شدن یا سیاه شدن چیزی مثلاً به خاطر خاک یا دود
to make food black on the outside by cooking it in a very hot pan usually after covering it in oil or butter and herbs or spices, or to become black in this way
برای سیاه کردن بیرون غذا با پختن آن در تابه بسیار داغ، معمولاً پس از پوشاندن آن در روغن یا کره و سبزی یا ادویه جات، یا به این ترتیب سیاه شدن
برای اینکه کسی شهرت بدی داشته باشد
blackened red snapper
قیچی قرمز سیاه شده
چین های پرده ها از خاک سیاه شده بود.
ساختمان ها در اثر انفجار سیاه شده بودند.
دیگ های مسی بر روی یک اجاق سیاه آویزان است.
آسمان ناگهان سیاه شد.
گربه ماهی سیاه شده با قارچ روی آن ریخته می شود و روی اسفناج سرو می شود.
My girlfriend ordered the blackened prawns.
دوست دخترم میگوهای سیاه شده را سفارش داد.
تابه را روی حرارت زیاد بگذارید تا مرغ سیاه شود.
سقوط مالی چهره بانکداران را سیاه کرد.
او سیاستمداران را متهم به سیاه کردن آبرو جانبازان جنگ کرد.
کثیف
filthy
لکه دار
smudged
اخم کرد
begrimed
خاک شده
soiled
خام
cruddy
کشیده شد
draggled
ناپاک
foul
آلوده
grimy
مات و مبهوت
smutty
مسخره شده
stained
گرد و خاکی
sullied
گرانی
unclean
قاطی شده
befouled
سیاه
bemired
غول پیکر
besmirched
گل آلود
dusty
دون؛ پست
grubby
زننده
grungy
محقر
mucky
دوده
bedraggled
حال بهمزن
dingy
grotty
muddy
sordid
uncleanly
nasty
squalid
sooty
yucky
تمیز
cleanly
معصوم
immaculate
اسپیک و دهانه
spic-and-span
خوشه و طول
spick-and-span
بی عیب
spotless
ضد زنگ
stainless
فوق العاده تمیز
ultraclean
بدون خاک
unsoiled
بدون لکه
unstained
بی لکه
unsullied
تر و تازه
pristine
خالص
لکه دار نشده
untarnished
پاکدامن
unblemished
ضد عفونی کننده
chaste
نمایشگاه
antiseptic
تازه
بهداشتی
درخشان
sanitary
بدون آلودگی
shining
روشن
unpolluted
مرتب
بدون لک
neat
بی عیب و نقص
speckless
شسته
flawless
بی آلایش
washed
شسته شده
tidy
برفی
taintless
laundered
snowy