bishop

base info - اطلاعات اولیه

bishop - راهب

noun - اسم

/ˈbɪʃəp/

UK :

/ˈbɪʃəp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bishop] در گوگل
description - توضیح
  • a priest with a high rank in some Christian religions, who is the head of all the churches and priests in a large area


    کشیشی با رتبه بالا در برخی از ادیان مسیحی که رئیس تمام کلیساها و کشیشان منطقه وسیعی است.

  • a piece in the game of chess that can be moved sideways over any number of squares of the same colour


    مهره ای در بازی شطرنج که می توان آن را به پهلو روی هر تعداد مربع هم رنگ حرکت داد.


  • کشیشی با درجه عالی که مسئول کشیشان درجه پایین در یک منطقه خاص است

  • a piece that moves from corner to corner along squares of the same colour


    قطعه ای که از گوشه ای به گوشه دیگر در امتداد مربع های هم رنگ حرکت می کند


  • در بازی شطرنج، اسقف مهره ای است که فقط می تواند به صورت مورب در امتداد مربع های هم رنگ حرکت کند.

  • In the game of chess, a bishop is a piece that can move only in a diagonal way along squares of the same color.


    اگر چنین است، خوب است که در اسرع وقت به او تجربه ای به عنوان اسقف بدهیم.

  • If so it was good to give him experience as a bishop as soon as possible.


    موقعیت اعتقادی او در پانزده خطبه، که احتمالاً متعلق به سال‌های رهبر و اسقف اوست، بیشتر و مفیدتر توضیح داده شده است.

  • His doctrinal position is further and usefully clarified in fifteen sermons, which presumably belong to his years as abbot and bishop.


    انتظار می رود که هیئت 9 نفره اسقفانی که به عنوان قاضی خدمت می کنند هر روز در مورد پرونده رایتر تصمیم بگیرند.

  • The nine-member panel of bishops serving as judges is expected to rule any day on the Righter case.


    او یک اسقف محبوب در یک اسقف نشین شکوفا بود.

  • He was a popular bishop in a flourishing diocese.


    در بسیاری از شهرها - از جمله، به ویژه، خود رم - مقامات شهرداری به سمت اسقف تخلیه شدند.

  • In many towns - including supremely, Rome itself - municipal authority drained towards the bishop.


    با بازگشت اسقف‌ها به مجلس اعیان، جریان سیاسی به‌طور آشکاری علیه پیوریتن‌ها تغییر کرده بود.

  • With the bishops also back in the House of Lords, the political tide had now turned very markedly against the Puritans.


    اسقف متهم نشده است، اما از زمان شروع تحقیقات با وثیقه پلیس قرار گرفته است.

  • The bishop has not been charged, but has been on police bail since the investigation began.


example - مثال
  • the Bishop of Oxford


    اسقف آکسفورد

  • Bishop Pritchard


    اسقف پریچارد

  • He was appointed Bishop of Ely.


    او به اسقف الی منصوب شد.

  • He’s the diocesan bishop and he has three suffragan bishops to help him.


    او اسقف اسقف نشین است و سه اسقف اهل حق را دارد که به او کمک کنند.

  • the Bishop of Durham


    اسقف دورهام

  • Bishop Desmond Tutu


    اسقف دزموند توتو

synonyms - مترادف
  • diocesan


    اسقفی

  • metropolitan


    شهر بزرگ

  • prelate


    پیشوا

  • coadjutor


    همیار

  • exarch


    اگزارخ

  • suffragan


    طرفدار

  • abba


    بابا

  • abbot


    ابات

  • archbishop


    اسقف اعظم

  • cardinal


    اصلی

  • clergyman


    روحانی

  • cleric


    پاپ

  • pontiff


    قبل


  • وزیر


  • کشیش


  • کلیسایی

  • ecclesiastic


    واعظ

  • preacher


    بزرگوار

  • reverend


    معاون

  • pastor


    پدر

  • vicar


    رئیس

  • padre


    کلیسا

  • rector


    الهی

  • chaplain


    سلطه

  • churchman


    شماس

  • divine


    سرپرستی

  • dominie


  • parson



  • deacon


  • curate


antonyms - متضاد
  • layman


    شخص غیر روحانی

  • layperson


    فرد عامی

  • secular


    سکولار

  • laywoman


    زن غیر روحانی

  • parishioner


    اهل محله

  • clergyman


    روحانی


  • پدر


  • کشیش

  • man of God


    مرد خدا

  • man of the cloth


    مرد پارچه ای

لغت پیشنهادی

rarely

لغت پیشنهادی

replaying

لغت پیشنهادی

rethinking