blandishments
blandishments - رنگ آمیزی ها
noun - اسم
UK :
US :
چیزهای خوشایندی که برای متقاعد کردن یا تحت تاثیر قرار دادن کسی می گویید
کلمات یا اعمال خوشایند که برای ترغیب کسی به انجام کاری استفاده می شود
اما به زودی متوجه شد که چنین رشوهها و بدگوییها هیچ کمکی به پروندهاش نمیکند.
مواد صاف و کاراملی شده کنیاک را فراموش کنید.
او چقدر عاقلانه عمل کرده بود که به هیچ یک از بداخلاقی های او راه ندهید.
آنها به ریاضتهای ما آلاینده های ایتالیایی خود را معرفی می کنند.
او به شیفتگی از طریق جذابیت، جذابیت معنوی، زور، شوخ طبعی یا دیگر ظرافت ها بی اعتماد بود.
But this remedy fails to confront the reality of a male youth culture nearly immune to all the blandishments of established society.
اما این راهحل نمیتواند با واقعیت فرهنگ جوانان مردانه که تقریباً از تمام زشتیهای جامعه مستقر مصون است، مقابله کند.
flattery
چاپلوسی
coaxing
اغوا کردن
wheedling
چرخ زدن
blarney
سیاه
cajolery
کژولری
fawning
حنایی کردن
ingratiation
قدردانی
compliments
تعارف
flannel
فلانل
inveiglement
مداحی
adulation
تحسین
fulsomeness
کامل بودن
ingratiating
خوشحال کننده
simpering
ساده کردن
soft-soap
صابون نرم
toadying
وزغ وزغ
obsequiousness
وسواس
smarm
هوشمند
صحبت صاف
spiel
پخش کردن
sycophancy
همسویی
cajolement
cajolement
currying favour
فضولی
glozing
براق کردن
guyver
گایور
honeyed words
کلمات عسلی
smoodging
لکه گیری
soft words
کلمات نرم
شیرین صحبت
toadyism
توادیسم
buttering up
کره کردن