blandishments

base info - اطلاعات اولیه

blandishments - رنگ آمیزی ها

noun - اسم

/ˈblændɪʃmənts/

UK :

/ˈblændɪʃmənts/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [blandishments] در گوگل
description - توضیح

  • چیزهای خوشایندی که برای متقاعد کردن یا تحت تاثیر قرار دادن کسی می گویید

  • pleasant words or actions used in order to persuade someone to do something


    کلمات یا اعمال خوشایند که برای ترغیب کسی به انجام کاری استفاده می شود

  • But he soon learned that such bribes and blandishments would not help his case.


    اما به زودی متوجه شد که چنین رشوه‌ها و بدگویی‌ها هیچ کمکی به پرونده‌اش نمی‌کند.

  • Forget the smooth caramelized blandishments of cognac.


    مواد صاف و کاراملی شده کنیاک را فراموش کنید.

  • How sensible she had been not to give way to any of his blandishments.


    او چقدر عاقلانه عمل کرده بود که به هیچ یک از بداخلاقی های او راه ندهید.

  • They introduce into our austerities their Italianate blandishments.


    آنها به ریاضتهای ما آلاینده های ایتالیایی خود را معرفی می کنند.

  • He mistrusted ravishment by charm, spiritual appeal force wit or other blandishments.


    او به شیفتگی از طریق جذابیت، جذابیت معنوی، زور، شوخ طبعی یا دیگر ظرافت ها بی اعتماد بود.

  • But this remedy fails to confront the reality of a male youth culture nearly immune to all the blandishments of established society.


    اما این راه‌حل نمی‌تواند با واقعیت فرهنگ جوانان مردانه که تقریباً از تمام زشتی‌های جامعه مستقر مصون است، مقابله کند.

example - مثال
  • He refused to be moved by either threats or blandishments.


    او حاضر نشد تحت تأثیر تهدید و یا تحقیر قرار گیرد.

  • She was impervious to his blandishments.


    او نسبت به بدگویی های او نفوذناپذیر بود.

synonyms - مترادف
  • flattery


    چاپلوسی

  • coaxing


    اغوا کردن

  • wheedling


    چرخ زدن

  • blarney


    سیاه

  • cajolery


    کژولری

  • fawning


    حنایی کردن

  • ingratiation


    قدردانی

  • compliments


    تعارف

  • flannel


    فلانل

  • inveiglement


    مداحی

  • adulation


    تحسین

  • fulsomeness


    کامل بودن

  • ingratiating


    خوشحال کننده

  • simpering


    ساده کردن

  • soft-soap


    صابون نرم

  • toadying


    وزغ وزغ

  • obsequiousness


    وسواس

  • smarm


    هوشمند


  • صحبت صاف

  • spiel


    پخش کردن

  • sycophancy


    همسویی

  • cajolement


    cajolement

  • currying favour


    فضولی

  • glozing


    براق کردن

  • guyver


    گایور

  • honeyed words


    کلمات عسلی

  • smoodging


    لکه گیری

  • soft words


    کلمات نرم


  • شیرین صحبت

  • toadyism


    توادیسم

  • buttering up


    کره کردن

antonyms - متضاد

  • انتقاد

  • belittlement


    تحقیر


  • سرزنش کردن

  • castigation


    محکوم کردن

  • condemnation


    محکومیت

  • denunciation


    توهین

  • insult


    جرم انگلستان

  • offenceUK


    جرم ایالات متحده

  • offenseUS


لغت پیشنهادی

acronym

لغت پیشنهادی

Braille

لغت پیشنهادی

ruffle