bombardier

base info - اطلاعات اولیه

bombardier - بمب افکن

noun - اسم

/ˌbɑːmbərˈdɪr/

UK :

/ˌbɒmbəˈdɪə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bombardier] در گوگل
description - توضیح

  • شخصی که در یک هواپیمای نظامی مسئول پرتاب بمب است

  • a low rank in the British army


    رتبه پایین در ارتش بریتانیا

  • a soldier with a low rank in the artillery of some armies


    سربازی با درجه پایین در توپخانه برخی از ارتش ها

  • a military person who aims and often releases bombs from an aircraft


    یک فرد نظامی که بمب های هواپیما را هدف قرار می دهد و اغلب آنها را رها می کند

  • A biochemist colleague has kindly provided me with a bottle of hydrogen peroxide, and enough hydroquinone for 50 bombardier beetles.


    یکی از همکاران بیوشیمی‌دان با مهربانی یک بطری پراکسید هیدروژن و هیدروکینون کافی برای 50 سوسک بمب‌افکن به من داد.

  • If you are curious about the bombardier beetle, by the way what actually happens is as follows.


    اگر در مورد سوسک بمب افکن کنجکاو هستید، اتفاقاً آنچه در واقع اتفاق می افتد به شرح زیر است.

  • This is what the bombardier beetle does.


    این کاری است که سوسک بمب افکن انجام می دهد.

  • The bombardier beetle's ancestors simply pressed into different service chemicals that already happened to be around.


    اجداد سوسک بمب افکن به سادگی به مواد شیمیایی خدماتی مختلفی که قبلاً در اطراف وجود داشتند فشار دادند.

  • George A.. Ward, bombardier.


    جورج ا.. وارد، بمب افکن.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • gunner


    توپچی

  • fusilier


    فوزیلیتر

  • shooter


    تیرانداز

  • artilleryman


    توپخانه دار

  • cannoneer


    توپ انداز

  • marksman


    تفنگدار

  • rifleman


    سرباز


  • مسئول خدمات پس از فروش

  • warrant officer


    مرد مسلح

  • gunman


    تک تیرانداز

  • sniper


    تیرانداز زن

  • musketeer


    قاتل

  • markswoman


    قصاب


  • جلاد

  • assassin


    ماشه

  • sharpshooter


    قاتل اجیر شده

  • murderer


    اسلحه اجیر شده

  • butcher


    قاتل قراردادی

  • executioner


    قاتل حرفه ای

  • triggerman


    مرد هچر

  • hired killer


    مرد ماشه

  • hired gun


    مرد ضربه زدن



  • hatchet man


  • trigger man



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

dong

لغت پیشنهادی

opponents

لغت پیشنهادی

bereave