hickory

base info - اطلاعات اولیه

hickory - هیکوری

noun - اسم

/ˈhɪkəri/

UK :

/ˈhɪkəri/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hickory] در گوگل
description - توضیح
  • a North American tree that produces nuts, or the wood that comes from this tree


    درختی در آمریکای شمالی که آجیل تولید می کند یا چوبی که از این درخت می آید

  • a small tree from North America and East Asia that has nuts that can be eaten, or the hard wood from this tree


    درخت کوچکی از آمریکای شمالی و آسیای شرقی که دارای آجیل قابل خوردن است یا چوب سخت این درخت

  • a small tree from North America or East Asia that has edible nuts, or the hard wood from this tree


    درخت کوچکی از آمریکای شمالی یا شرق آسیا که دارای آجیل خوراکی یا چوب سخت این درخت است

  • Always after lunch I told them a story in a clearing under the oaks and hickories.


    همیشه بعد از ناهار برایشان داستانی را در جنگلی زیر درختان بلوط و هیکو تعریف می کردم.

  • Euell Gibbons once claimed on my living room television that some breakfast cereal tasted like hickory nuts.


    یک بار Euell Gibbons در تلویزیون اتاق نشیمن من ادعا کرد که برخی از غلات صبحانه طعمی شبیه به آجیل هیکوری دارد.

  • Add half to each pile when the time comes, plus two more hickory chunks to each side.


    نصف هر انبوه را به وقتش اضافه کنید، به اضافه دو تکه دیگر به هر طرف.

  • Chris arranged for a lorry to load 12 tons of hickory wood billets in bundles at Gladstone Dock, starting at 8am.


    کریس برای بارگیری 12 تن شمش‌های چوب درخت شاهی در بسته‌های بسته‌ای در بارانداز گلادستون، از ساعت 8 صبح، یک کامیون ترتیب داد.

  • Son Barbecue, where the owner chops his own hickory.


    Son Barbecue، جایی که صاحبش هیکری خود را خرد می کند.

  • Then I started watching it in the hickory.


    سپس من شروع به تماشای آن در هیکوری کردم.

  • In the last five years the hickory and the red oak are going away really quick.


    در پنج سال گذشته، هیکور و بلوط قرمز بسیار سریع از بین می روند.

  • Mission furniture mixed with Adirondack twisted hickory and painted old pine.


    مبلمان ماموریت با چوب درخت مارپیچ پیچ خورده آدیرونداک و کاج قدیمی رنگ آمیزی شده است.

example - مثال
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

thermometer

لغت پیشنهادی

accelerant

لغت پیشنهادی

might