almanac

base info - اطلاعات اولیه

almanac - سالنامه

noun - اسم

/ˈɔːlmənæk/

UK :

/ˈɔːlmənæk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [almanac] در گوگل
description - توضیح

  • کتابی که هر سال حاوی اطلاعاتی در مورد یک موضوع خاص، به ویژه یک ورزش، یا تاریخ ها، زمان های مهم و غیره است

  • a book published every year that includes information for that year such as important days, times of the sun rising and going down or changes in the moon


    کتابی که هر سال منتشر می شود و شامل اطلاعات مربوط به آن سال مانند روزهای مهم، زمان طلوع و غروب خورشید یا تغییرات ماه است.


  • کتابی که هر سال حاوی حقایق و اطلاعات در مورد یک موضوع یا فعالیت خاص است

  • a book published every year that contains facts and information esp. tables showing the days, weeks, and months, important holidays, and times when the sun and moon rise or a book containing facts and information about a particular subject


    کتابی که هر سال حاوی حقایق و اطلاعات است منتشر می شود. جدول هایی که روزها، هفته ها و ماه ها، تعطیلات مهم و زمان طلوع خورشید و ماه را نشان می دهد یا کتابی حاوی حقایق و اطلاعات در مورد یک موضوع خاص

  • If an almanac editor gets ten percent of his predictions right in a given year he counts it a success.


    اگر یک ویراستار سالنامه ده درصد از پیش بینی های خود را در یک سال مشخص به درستی دریافت کند، آن را یک موفقیت حساب می کند.

  • The times of sunset and sunrise can be proved by reference to an almanac.


    زمان غروب و طلوع خورشید را می توان با مراجعه به سالنامه ثابت کرد.

  • Thirteen months of twenty days gave a cycle of 260 days that formed the core of the Maya almanac.


    سیزده ماه بیست روزه چرخه ای 260 روزه را نشان می دهد که هسته سالنامه مایا را تشکیل می دهد.

  • the 1992 World Sports Almanac


    سالنامه جهانی ورزش 1992

  • You could test him by the almanac.


    شما می توانید او را با سالنامه آزمایش کنید.

  • It looked gre, I thought that are you happy with the uh, almanac insert?


    خوب به نظر می رسید، من فکر کردم که آیا از درج سالنامه راضی هستید؟

example - مثال
  • a cricket almanac


    سالنامه کریکت

  • a baseball almanac


    سالنامه بیسبال

synonyms - مترادف
  • compendium


    چکیده


  • راهنما

  • encyclopaediaUK


    دایره المعارف انگلستان

  • encyclopediaUS


    دایره المعارف ایالات متحده

  • chronicle


    تاريخچه

  • yearbook


    سالنامه

  • guidebook


    کتاب راهنما


  • مجله

  • directory


    فهرست راهنما

  • manual


    کتابچه راهنمای

  • registry


    ثبت

  • annals


    سالنامه ها

  • handbook


    دفترچه راهنما

  • archive


    بایگانی


  • رکورد


  • سالانه


  • ثبت نام

  • annal


    کتاب کار

  • workbook


    تقویم

  • calendar


    آرشیوها

  • archives


    تواریخ

  • chronicles


    زودگذر

  • ephemeris


    کتاب مرجع


  • گزارش


  • سند


  • فایل


  • مستندات

  • documentation


    پرونده

  • dossier


    ورود به سیستم

  • log


    دفتر خاطرات

  • diary


antonyms - متضاد

  • ضرر - زیان

لغت پیشنهادی

advisory

لغت پیشنهادی

extended

لغت پیشنهادی

needles