apron

base info - اطلاعات اولیه

apron - پیشبند

noun - اسم

/ˈeɪprən/

UK :

/ˈeɪprən/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [apron] در گوگل
description - توضیح

  • یک تکه لباس که قسمت جلوی لباس شما را می پوشاند و به دور کمر شما بسته می شود و برای تمیز نگه داشتن لباس هایتان مخصوصاً هنگام آشپزی استفاده می شود.

  • the hard surface in an airport on which planes are turned around loaded, unloaded etc


    سطح سخت در فرودگاه که هواپیماها در آن چرخیده، بارگیری، تخلیه و غیره می شوند

  • the part of the stage in a theatre that is in front of the curtain


    بخشی از صحنه تئاتر که در جلوی پرده قرار دارد


  • تکه لباسی که در جلوی لباس های دیگر می پوشید تا لباس ها را تمیز نگه دارید در حالی که کار کثیفی انجام می دهید، مانند آشپزی یا تمیز کردن

  • the part of an airport in which aircraft are turned around or goods are put onto them


    بخشی از فرودگاه که در آن هواپیما چرخانده می شود یا کالاها در آن قرار می گیرند

  • part of a stage in a theatre that is in front of the curtain


    یک تکه لباس که در جلوی لباس های دیگر پوشیده می شود تا هنگام انجام یک کار کثیف یا نامرتب، آنها را تمیز نگه دارد، به ویژه. پخت و پز


  • او وقت داشت دست هایش را بشوید و دستکش های لاستیکی و پیش بندش را در بیاورد.

  • He'd had time to wash his hands and take off his rubber gloves and apron.


    انگار یکی گردنبند و پیش بند مروارید جون کلیور را روی مدونا گذاشته است.

  • It's as if somebody put June Cleaver's pearl necklace and apron on Madonna.


    سارا شستن را تمام کرد و در حالی که پیشبندش را درآورد، آن را تا کرد و در یکی از کشوهای میز گذاشت.

  • Sarah finished the washing-up and taking off her apron, folded it and placed it in one of the table drawers.


    پیش بندش را درآورد و از زیرزمین به طبقه بالا رفت تا ولخرجی را به ایرنا پیشنهاد دهد.

  • She took off her apron and went upstairs from the basement to suggest the extravagance to Irena.


    بمب افکن های غواصی ما هواپیماهای متعددی از نوع ناو هواپیمابر را پیدا کردند که روی پیش بند میدان صف کشیده بودند و به سرعت آنها را به آتش کشیدند.

  • Our dive bombers found numerous carrier-type aircraft lined up on the apron of the field and quickly set them ablaze.


    یکی از آشپزها با توجه به پیشبند سفید وارد شد.

  • One of the cooks came in judging by the white apron.


example - مثال
  • The British prime minister is too apt to cling to Washington's apron strings.


    نخست وزیر بریتانیا آنقدر مستعد است که به ریسمان پیش بند واشنگتن بچسبد.

synonyms - مترادف

  • به طور کلی

  • pinafore


    پینفور

  • pinny


    سنجاق

  • bib


    پیشخوان


  • پوشش


  • حفاظت

  • shield


    سپر

  • smock


    دود کردن

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

malfunction

لغت پیشنهادی

chuckling

لغت پیشنهادی

invent