baronet

base info - اطلاعات اولیه

baronet - بارونت

noun - اسم

/ˈbærənət/

UK :

/ˈbærənət/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [baronet] در گوگل
description - توضیح
  • a member of the British nobility, lower in rank than a baron, whose title passes to his son when he dies


    عضوی از اشراف بریتانیایی، از نظر درجه پایین تر از یک بارون، که عنوانش پس از مرگ به پسرش می رسد.

  • a man who has the lowest title of honour that can be given in the UK , below a baron but above a knight, and given from father to son


    مردی که کمترین عنوان افتخاری را دارد که در بریتانیا می توان به او داد، زیر یک بارون اما بالاتر از یک شوالیه، و از پدر به پسر اعطا شد.

  • Shaw was knighted in 1660 and created a baronet, with three of his partners, in 1665.


    شاو در سال 1660 شوالیه شد و در سال 1665 با سه تن از شرکای خود یک بارونت ایجاد کرد.

  • That a baronet should make a lady's-maid pregnant was nothing new.


    اینکه یک بارونت باید یک خدمتکار خانم را باردار کند چیز جدیدی نبود.

  • A particular kind of augmentation concerns baronets.


    نوع خاصی از تقویت به بارون ها مربوط می شود.

  • What really marked the end of Webster fortunes was the policy pursued by the fourth and fifth baronets, both Godfreys.


    آنچه واقعاً پایان ثروت وبستر را نشان داد، سیاستی بود که توسط بارونت های چهارم و پنجم، هر دو گادفری، دنبال شد.

  • When he succeeded as fifth baronet in 1758 he was ready to rebuild the house.


    هنگامی که در سال 1758 به عنوان بارونت پنجم موفق شد، آماده بود تا خانه را بازسازی کند.

  • They had one son Sir David Gamble, first baronet, and three daughters who died young.


    آنها یک پسر داشتند، سر دیوید گمبل، اولین بارونت، و سه دختر که در جوانی مردند.

  • Wills were created two peers, four baronets, three knights and one dame.


    وصیت نامه ها از دو همتا، چهار بارونت، سه شوالیه و یک زن ساخته شدند.

  • He succeeded as fourth baronet in 1731.


    او در سال 1731 به عنوان چهارمین بارونت موفق شد.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • prince


    شاهزاده

  • lord


    خداوند


  • پادشاه

  • monarch


    خط كش

  • ruler


    بارون

  • baron


    قدرتمند

  • sovereign


    امپراتور

  • potentate


    ارباب

  • emperor


    رهبر

  • overlord


    اشراف زاده


  • سرمایه دار

  • aristocrat


    سلسله

  • tycoon


    سلطان

  • dynast


    شمردن

  • sultan


    حق امتیاز


  • پدر زاده

  • royalty


    دوک

  • liege


    همتا

  • patrician


    راجه

  • duke


    ارل


  • جنتلمن

  • rajah


    نجیب

  • earl


    سوزرین


  • بزرگ

  • noble


    نجیب زاده

  • suzerain


    شخص مهربان

  • grandee


    دوک بزرگ

  • nobleman


    ملارد

  • gentleperson


  • archduke


  • milord


antonyms - متضاد

  • خانم

  • gentlewoman


    نجیب زن

  • dame


    نجیب زاده

  • noblewoman


    کنتس

  • countess


    دوشس

  • duchess


    همتا

  • peeress


    بارون

  • baroness


    میلادی

  • milady


    ویسکونتس

  • viscountess


    خانم بزرگ

  • grand dame


    سلطان

  • sultana


    ملکه زنبور عسل

  • queen bee


لغت پیشنهادی

blackfly

لغت پیشنهادی

dismantle

لغت پیشنهادی

used