bellyache

base info - اطلاعات اولیه

bellyache - شکم درد

noun - اسم

/ˈbelieɪk/

UK :

/ˈbelieɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bellyache] در گوگل
description - توضیح

  • درد در معده شما


  • بسیار شکایت کردن، مخصوصاً در مورد چیزهای بی اهمیت


  • درد در معده


  • شکایت کردن

  • She used to give you silverweed for freckles and camomile for bellyache.


    او به شما علف نقره ای برای کک و مک و بابونه برای شکم درد می داد.

  • Foster parents were as likely as their wards to find a justifiable cause for bellyache.


    احتمال یافتن علت موجه برای شکم درد والدین رضاعی به همان اندازه بود.

  • He was thinking about his terrible bellyache.


    او به شکم وحشتناک خود فکر می کرد.

  • The problem with such puddles, Rubberneck would suffer violent bellyaches and explosive diarrhoea.


    مشکل با چنین گودال‌هایی، رابرنک از شکم‌های شدید و اسهال انفجاری رنج می‌برد.

example - مثال
  • I’ve got (a) bellyache.


    من (الف) شکم درد دارم.

  • Stop bellyaching and just get on with the job.


    شکم درد را کنار بگذارید و به کار خود ادامه دهید.

synonyms - مترادف
  • beef


    گوشت گاو

  • bleat


    نفخ

  • carp


    کپور

  • caterwaul


    کاتروال


  • شكايت كردن

  • crab


    خرچنگ

  • croak


    غرغر کردن

  • fuss


    سر و صدا

  • gripe


    گریه کردن

  • grizzle


    گریزل

  • grouch


    باقرقره

  • grouse


    غر زدن

  • growl


    فریاد زدن

  • grumble


    تحقیق کنید

  • grump


    تیز

  • holler


    لگد زدن

  • inveigh


    کوچ

  • keen


    ساختن


  • ناله

  • kvetch


    زمزمه کردن

  • maunder


    نق زدن

  • moan


    رپین

  • murmur


    جیغ زدن

  • mutter


  • nag


  • repine



  • squawk


  • squeal


  • wail


  • whimper


antonyms - متضاد
  • crow


    کلاغ

  • delight


    لذت بسیار

  • rejoice


    شادی کردن


  • قدردانی

  • compliment


    تعریف و تمجید

  • praise


    ستایش


  • خوشحال باش


  • تایید کنید


  • تایید


  • لطفا


  • واضح صحبت کن


  • موافق

  • gloat


    خوشحالی

  • whimper


    ناله

  • dislike


    دوست نداشتن


  • نفرت


  • صاف کردن

  • soothe


    آرام کردن


  • خنده

  • favourUK


    favourUK


  • بازده

  • surrender


    تسلیم شدن

  • comply


    رعایت کنند

  • favorUS


    طرفدار ایالات متحده

  • laud


    حمایت کردن


  • همراه باشید


لغت پیشنهادی

furnishes

لغت پیشنهادی

willy

لغت پیشنهادی

revamping