keyboards

base info - اطلاعات اولیه

keyboards - صفحه کلید

N/A - N/A

ˈkiː.bɔːrd

UK :

ˈkiː.bɔːd

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keyboards] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Switch off the computer and unplug the keyboard.


    کامپیوتر را خاموش کنید و صفحه کلید را از برق بکشید.

  • The computer comes with a wireless mouse and keyboard.


    این کامپیوتر دارای یک موس و کیبورد بی سیم است.

  • The width of piano keyboards became standard in the mid-1800s.


    عرض صفحه کلیدهای پیانو در اواسط دهه 1800 استاندارد شد.

  • Despite her expert fingering on the keyboard, she is simply too detached emotionally to be a great pianist.


    او علیرغم انگشت گذاشتن ماهرانه اش روی کیبورد، از نظر عاطفی بیش از حد جداست که نمی تواند یک پیانیست بزرگ باشد.

  • In front of him is an electronic keyboard.


    در مقابل او یک صفحه کلید الکترونیکی قرار دارد.

  • He briefly played keyboards with rock-and-roller John Mellencamp.


    او برای مدت کوتاهی با راک اند رولر جان ملنکمپ کیبورد نواخت.

  • Steve plays keyboards, drums, and saxophone.


    استیو کیبورد، درام و ساکسیفون می نوازد.

  • I prefer to use the keyboard rather than a mouse.


    من ترجیح می دهم از صفحه کلید به جای ماوس استفاده کنم.

  • This is a wireless keyboard with all the latest features.


    این یک صفحه کلید بی سیم با آخرین ویژگی ها است.

  • Who is going to keyboard all the data?


    چه کسی قرار است تمام داده ها را صفحه کلید کند؟

  • The costs of keyboarding must be added to the first costs.


    هزینه های کیبورد را باید به اولین هزینه ها اضافه کرد.

synonyms - مترادف
  • keypads


    صفحه کلید

  • input


    ورودی

  • consoles


    کنسول ها

  • dashboards


    داشبوردها

  • instrument panels


    تابلوهای ابزار

  • input devices


    دستگاه های ورودی

  • control panels


    کنترل پنل ها

  • panels


    پانل ها

  • dashes


    خط تیره ها

  • instrumentation


    ابزار دقیق

  • interfaces


    رابط ها

  • terminals


    پایانه ها

  • instrument boards


    تخته ابزار

  • claviers


    کلاویرز

  • rheostats


    رئوستات ها

  • keys


    کلیدها

  • brakes


    ترمزها

  • switches


    سوئیچ ها

  • selectors


    انتخابگرها

  • widgets


    ویجت ها

  • regulators


    تنظیم کننده

  • actuators


    محرک ها

  • controllers


    کنترل کننده ها

  • circuit breakers


    قطع کننده مدار


  • سازوکار

  • buttons


    دکمه ها

  • governors


    فرمانداران

  • devices


    دستگاه ها


  • کنترل

  • knobs


    دستگیره ها

  • push buttons


    دکمه ها را فشار دهید

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

organize

لغت پیشنهادی

israelis

لغت پیشنهادی

investigate