ripples

base info - اطلاعات اولیه

ripples - امواج

N/A - N/A

ˈrɪp.əl

UK :

ˈrɪp.əl

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ripples] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The stone she threw caused ripples to spread across the lake.


    سنگی که او پرتاب کرد باعث پخش شدن امواج در سراسر دریاچه شد.

  • A ripple of laughter/applause, etc. ran through the crowd.


    موجی از خنده/تشویق و غیره در میان جمعیت دوید.

  • A ripple of excitement/unease, etc. flowed up her spine.


    موجی از هیجان / ناراحتی و غیره در ستون فقرات او جاری شد.

  • News of the war hardly caused a ripple (= people showed little interest).


    اخبار جنگ به سختی موج می زد (= مردم علاقه کمی نشان می دادند).

  • raspberry ripple


    موج تمشک

  • The breeze rippled the water.


    نسیم آب را موج می زد.

  • His muscles rippled under his skin.


    ماهیچه هایش زیر پوستش موج می زد.

  • The stone hit the water and caused a ring of ripples to spread out.


    سنگ به آب برخورد کرد و باعث شد حلقه ای از امواج پخش شود.

  • A ripple of laughter ran through the crowd.


    موجی از خنده در میان جمعیت جاری شد.

  • The story created ripples of alarm here in Washington.


    این داستان موجی از هشدار را در اینجا در واشنگتن ایجاد کرد.

  • A shy smile rippled nervously over his features.


    لبخندی خجالتی با حالتی عصبی روی صورتش موج می زد.

synonyms - مترادف
  • waves


    امواج

  • billows


    باد می کند

  • tides


    جزر و مد

  • breakers


    شکن ها


  • جاری

  • crests


    تاج ها

  • swell


    متورم شدن

  • surf


    موج سواری

  • wavelets


    موجک ها

  • ripplets


    موج دار

  • whitecaps


    کلاه های سفید

  • combers


    شانه ها

  • bomboras


    بمبوراها

  • boomers


    بومرها

  • froth


    کف کردن

  • kahunas


    کهوناس

  • rollers


    غلطک ها

  • white caps


    اسب های سفید

  • white horses


    زمین متورم می شود

  • ground swells


    خاکریزها

  • groundswells


    ساحل نشینان

  • beachcombers


    فوم

  • foam


    پشته ها

  • ridges


    رانش

  • drift


    دریاها

  • seas


    خرابکاران

  • wreckers


    ناوشکن ها

  • destroyers


antonyms - متضاد
  • pours


    می ریزد

  • rolls


    رول ها

  • streams


    جریان ها

لغت پیشنهادی

nuts

لغت پیشنهادی

congresses

لغت پیشنهادی

auditioning