apparel
apparel - پوشاک
noun - اسم
UK :
US :
لباس ها
لباس هایی از نوع خاصی که در مغازه به فروش می رسند
لباس، به ویژه از نوع خاص
یک شرکت کفش و پوشاک ورزشی
این کندی تا حدی ناشی از کسادی در بخشهای غیرقابل تحمل مانند پوشاک و منسوجات خواهد بود.
آنها از فدراسیون ملی حقوق می گیرند و اکثر بازیکنان قرارداد پوشاک دارند.
The slowdown will result partly from sluggishness in nondurable sectors such as apparel and textiles.
سیرز روباک روند فروش تا حد زیادی تیره و تار در تعطیلات را کاهش داد و افزایش قابل توجهی در فروش پوشاک گزارش کرد.
اغلب لباس ها بر اساس رنگ گروه بندی می شوند.
Sears Roebuck bucked the largely bleak holiday sales trend reporting significant increases in apparel sales.
لباس کودکان
فروشگاههای بزرگ، فروشگاههای پوشاک و لوازم جانبی در دوره اکتبر تا دسامبر شغل خود را از دست دادند.
children's apparel
این امر منجر به بازگشت برخی از صنعت پوشاک از جهان سوم به جهان اول شده است.
Department stores, apparel and accessory stores lost jobs during the October-December period.
و در حالی که آنها با استواری به آسمان نگاه می کردند که او بالا می رفت، اینک دو مرد با لباس سفید در کنار آنها ایستاده بودند.
And while they looked steadfastly at heaven as he went up behold, two men stood by them in white apparel.
این فروشگاه پوشاک زنانه و بچه گانه می فروشد.
آقایان و خانم ها با لباس های خوب
sports apparel
پوشاک ورزشی
children’s/women’s apparel
پوشاک بچه گانه/زنانه
riding/sports apparel
لباس سواری / ورزشی
این فروشگاه در زمینه پوشاک سایز بزرگ تخصص دارد.
an apparel company/manufacturer/retailer
یک شرکت پوشاک / تولید کننده / خرده فروش
تن پوش
لباس ها
attire
لباس
دنده
garments
ضامن
outfit
عادت داشتن
costume
دودز
garb
موضوعات
پوشیدن
togs
کلوبگر
ژنده پوش
duds
عادت ها
threads
دکل
raiment
کیت
علف های هرز
vestments
پوشیدنی ها
clobber
دامپزشکی
rags
toggery
habiliments
کت و شلوار
rig
جا رختی
costumery
آرایه
kit
weeds
wearables
vesture
vestiary
garms
toggery
wardrobe
array
disarray
بی نظمی
disrobe
لباس پوشیدن
نوار
unclothe
درآوردن
undress
برهنه
untruss
غیرقابل اعتماد
اختلال
disarrange
بر هم زدن
disorganize
به هم ریختن
disturb
مزاحم
confuse
گیج کردن
jumble
بهم ریختن
discompose
متلاشی کردن
muddle
درهم ریختن
disrupt
مختل کردن
dishevel
ژولیده
upset
ناراحت
muss
muss
tousle
ول کردن
denude
برهنه کردن
shed
دهنه
shuffle
بر زدن
divest
واگذار کردن
rumple
مچاله کردن
derange
بی نظم
dismantle
از بین بردن
bare
دررفتگی
dislocate
تقلا
scramble
خاموش کردن
doff
برملا کردن
uncover
