fishing

base info - اطلاعات اولیه

fishing - صید ماهی

noun - اسم

/ˈfɪʃɪŋ/

UK :

/ˈfɪʃɪŋ/

US :

family - خانواده
fish
ماهی
fishery
ماهیگیری
fishy
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [fishing] در گوگل
description - توضیح
  • the sport or business of catching fish


    ورزش یا کسب و کار صید ماهی

  • the sport or job of catching fish


    ورزش یا شغل صید ماهی

  • For the energetic there is snorkelling and fishing tennis table tennis and a pool table.


    برای افراد پر انرژی غواصی و ماهیگیری، تنیس، تنیس روی میز و میز بیلیارد وجود دارد.

  • Frozen throughout and fishing is impossible.


    منجمد در سراسر و ماهیگیری غیر ممکن است.

  • Our objectives are to secure the long-term interests of the fishing industry by ensuring effective measures to secure stocks.


    اهداف ما تضمین منافع بلندمدت صنعت ماهیگیری از طریق حصول اطمینان از اقدامات موثر برای تامین ذخایر است.

  • Tuition in trout fishing is provided at no charge along with waders and tackle.


    شهریه ماهیگیری ماهی قزل آلا به همراه وادر و دکل رایگان ارائه می شود.

example - مثال
  • They often go fishing.


    آنها اغلب به ماهیگیری می روند.

  • We enjoyed a day's fishing by the river.


    ما از یک روز ماهیگیری در کنار رودخانه لذت بردیم.

  • deep-sea fishing


    ماهیگیری در دریای عمیق

  • trout/salmon/tuna fishing


    ماهیگیری قزل آلا / ماهی قزل آلا / ماهی تن

  • a fishing boat/vessel


    قایق/کشتی ماهیگیری


  • صنعت ماهیگیری


  • آیا می خواهید تابستان امسال به یک سفر ماهیگیری بروید؟

  • the rich fishing grounds off the coast of Namibia


    مناطق ماهیگیری غنی در سواحل نامیبیا

  • the picturesque fishing village of Polperro


    دهکده ماهیگیری زیبای Polperro

  • Ecuador announced a ban on fishing for shrimp.


    اکوادور ممنوعیت صید میگو را اعلام کرد.

  • Fishing rights are held by the local angling club.


    حقوق ماهیگیری در اختیار باشگاه ماهیگیری محلی است.


  • درست زیر آن پل یک مکان ماهیگیری خوب است.

  • One of his hobbies was fly-fishing.


    یکی از سرگرمی های او مگس ماهیگیری بود.

  • She has been big game fishing off the coast of Florida.


    او در سواحل فلوریدا مشغول ماهیگیری شکارهای بزرگ بوده است.

  • The two countries have signed a new fishing agreement.


    دو کشور قرارداد ماهیگیری جدیدی را امضا کردند.

  • This stretch of the river is renowned for its good fishing.


    این بخش از رودخانه به دلیل ماهیگیری خوب خود مشهور است.

  • You need a fishing licence to fish in the lake.


    برای ماهیگیری در دریاچه به مجوز ماهیگیری نیاز دارید.

  • My dad loves to go fishing.


    پدر من عاشق ماهیگیری است.

  • a fishing rod


    یک چوب ماهیگیری

  • salmon/trout fishing


    ماهی قزل آلا/ماهیگیری

  • fishing tackle (= equipment used for catching fish)


    وسایل ماهیگیری (= تجهیزات مورد استفاده برای صید ماهی)


  • ماهیگیری همچنان منبع اصلی درآمد آنهاست.

  • I’d like to do a little fishing this weekend.


    من می خواهم این آخر هفته کمی ماهیگیری کنم.

synonyms - مترادف
  • trawling


    ترال سواری

  • casting


    ریخته گری

  • harpooning


    هارپون زدن

  • whaling


    صید نهنگ

  • angling


    ماهیگیری

  • spinning


    حال چرخش

  • piscary


    ماهیچه ای

  • trolling


    ترولینگ

  • fly-fishing


    پرواز ماهیگیری

  • catching fish


    صید ماهی

  • freshwater fishing


    ماهیگیری در آبهای شیرین

antonyms - متضاد
  • anti-fishing


    ضد ماهیگیری

  • fish conservation


    حفاظت از ماهی


  • حفاظت از دریا

  • marine conservation


لغت پیشنهادی

unfulfilled

لغت پیشنهادی

busiest

لغت پیشنهادی

trickle