agitator

base info - اطلاعات اولیه

agitator - همزن

noun - اسم

/ˈædʒɪteɪtər/

UK :

/ˈædʒɪteɪtə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [agitator] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که مردم را تشویق می کند تا برای تغییر چیزی در جامعه تلاش کنند - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود

  • someone who tries to make people take part in protests and political activities, especially ones that cause trouble


    کسی که سعی می کند مردم را در تظاهرات و فعالیت های سیاسی شرکت کند، به ویژه در مواردی که باعث دردسر می شود

  • Trouble was something to be nipped in the bud; dangerous agitators people to be kept behind bars.


    مشکل چیزی بود که در جوانی باید برطرف شود. آژیتاتورهای خطرناک افرادی که باید پشت میله های زندان نگهداری شوند.

  • The obvious place to start was with the known agitators and trouble-makers.


    مکان آشکار برای شروع با آشوبگران و دردسرسازان شناخته شده بود.

  • Many victims of violence have been leading agitators against corruption, as well as high-profile leftist activists.


    بسیاری از قربانیان خشونت، آژیتاتورهای پیشرو علیه فساد و همچنین فعالان برجسته چپ بوده اند.

  • The genuine protestors were joined by outside agitators, intent on encouraging violence.


    به معترضان واقعی، اغتشاشگران خارجی که قصد تشویق خشونت را داشتند، پیوستند.

  • The riots were the work of political agitators.


    شورش ها کار آژیتاتورهای سیاسی بود.

  • The convent could not hold the restless agitator.


    صومعه نمی توانست همزن بی قرار را نگه دارد.

  • One thousand state militiamen were sent to control the agitators.


    هزار شبه نظامی دولتی برای کنترل اغتشاشگران اعزام شدند.

example - مثال
  • a known agitator and troublemaker


    آشوبگر و مزاحم معروف

  • It is thought that the strike was the work of undercover political agitators.


    گمان می رود که این اعتصاب کار آژیتاتورهای سیاسی مخفی بوده است.

synonyms - مترادف
  • demagogue


    عوام فریبی

  • firebrand


    آتش نشان

  • inciter


    تحریک کننده

  • instigator


    محرک

  • rabble-rouser


    غوغا کن

  • fomenter


    آتش زا

  • incendiary


    انقلابی

  • revolutionary


    دردسر ساز

  • troublemaker


    همزن

  • stirrer


    شورشی

  • demagog


    روشن کننده

  • exciter


    برانداز

  • insurgent


    فعال

  • kindler


    مدافع

  • provocateur


    عامل

  • rebel


    عامل تحریک کننده

  • revolutionist


    هرج و مرج طلب

  • subversive


    مبارز


  • قهرمان


  • مختل کننده


  • مخالف

  • agent provocateur


    ناراضی

  • anarchist


    جزم اندیش

  • campaigner


    جنگنده


  • disrupter


  • dissenter


  • dissentient


  • dissident


  • dogmatist



antonyms - متضاد
  • agitatee


    آشفته


  • در حد متوسط

  • peacemaker


    صلح طلب

لغت پیشنهادی

when

لغت پیشنهادی

mixer

لغت پیشنهادی

turnoff