allure

base info - اطلاعات اولیه

allure - جذابیت

noun - اسم

/əˈlʊr/

UK :

/əˈlʊə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [allure] در گوگل
description - توضیح
  • a mysterious, exciting or desirable quality


    یک کیفیت مرموز، هیجان انگیز یا مطلوب


  • کیفیت جذاب، جالب یا هیجان انگیز بودن

  • attraction, charm, or excitement


    جذابیت، جذابیت یا هیجان

  • She was twenty-eight years of age with the kind of breathtaking allure normally associated with the cover of a glossy fashion magazine.


    او بیست و هشت ساله بود و با آن جذابیت نفس گیر که معمولاً با جلد یک مجله مد براق همراه است، همراه بود.

  • Passing the test allows a character to sense that there is some magical allure or drawing-in effect here which is dangerous.


    گذراندن آزمون به یک شخصیت اجازه می دهد تا احساس کند که در اینجا جذابیت جادویی یا اثر ترسیمی وجود دارد که خطرناک است.

  • It held no allure for me.


    برای من جذابیتی نداشت

  • They do not possess the seductive allure of other parts of the female anatomy.


    آنها جذابیت اغوا کننده سایر بخش های آناتومی زن را ندارند.

  • A challenging language carrying with it the sweet allure of forbidden fruit.


    زبانی چالش برانگیز که جذابیت شیرین میوه ممنوعه را با خود حمل می کند.

  • The allure of pipes, of a lute, of a lyre, a flute.


    جذابیت پیپ، عود، لیر، فلوت.

  • Fatty snacks can soon lose their allure if you have nothing else to eat.


    اگر چیز دیگری برای خوردن نداشته باشید، تنقلات چرب به زودی جذابیت خود را از دست می دهند.

example - مثال
  • sexual allure


    جذابیت جنسی

  • the allure of the big city


    جذابیت شهر بزرگ

  • The country has lost its allure as a destination for foreign investment.


    این کشور جذابیت خود را به عنوان مقصدی برای سرمایه گذاری خارجی از دست داده است.

  • The film has all the nostalgic allure of fifties Paris.


    این فیلم تمام جذابیت نوستالژیک پاریس دهه پنجاه را دارد.

  • He loved the aristocracy: titles always had an allure for him.


    او اشراف را دوست داشت: القاب همیشه برای او جذابیت داشتند.


  • جذابیت کار در تلویزیون

  • The allure of the stage drew him back to acting.


    جذابیت صحنه او را دوباره به بازیگری کشاند.

  • There’s something alluring about motorcycles.


    چیزی جذاب در مورد موتور سیکلت وجود دارد.

synonyms - مترادف

  • درخواست

  • charm


    افسون

  • fascination


    شیفتگی

  • magnetism


    مغناطیس

  • attraction


    جاذبه

  • attractiveness


    جذابیت

  • enchantment


    طعمه

  • lure


    glamourUK

  • charisma


    شعبده بازي

  • glamourUK


    کشیدن

  • magic


    فریبندگی


  • اغوا کردن

  • seductiveness


    زرق و برق ایالات متحده

  • allurement


    اسیر شدن

  • enticement


    قرعه کشی

  • glamorUS


    pzazzUK

  • captivation


    pizzazzUS


  • وسوسه

  • pzazzUK


    اومف

  • pizzazzUS


    دونده

  • temptation


    جادوگری

  • oomph


    پیتزا

  • duende


    اغواگری

  • witchery


    متقاعد کردن

  • pizazz


    مداحی

  • seduction


    بیا دیگه

  • bewitchment


    مغناطیس حیوانی

  • persuasion


  • inveiglement


  • come-on


  • animal magnetism


antonyms - متضاد
  • repulsion


    دافعه

  • repulsiveness


    دافعه بودن

  • hideousness


    شنیع


  • وحشت

  • atrocity


    قساوت

  • frightfulness


    ترسناک بودن

  • awfulness


    وحشتناکی

  • dreadfulness


    هیولا

  • ghastliness


    وحشتناک بودن

  • monstrosity


    بی رحمی

  • gruesomeness


    توهین آمیز بودن

  • horridness


    ناپاک بودن

  • grisliness


    پستی

  • atrociousness


    سرکشی

  • offensiveness


    نفرت

  • foulness


    زشتی

  • vileness


    تنفر شدید

  • revoltingness


    انزجار

  • repugnance


    بیزاری

  • ugliness


    ناخوشایند

  • revulsion


    عدم جذابیت

  • disgust


    درشتی

  • abhorrence


    ضعف

  • unpleasantness


    ناتوانی جنسی

  • unattractiveness


    ناتوانی

  • grossness


    ناسازگاری

  • weakness


    عدم توافق

  • impotence


  • incapacity


  • disagreeableness


  • disagreeability


لغت پیشنهادی

exceeds

لغت پیشنهادی

amounting

لغت پیشنهادی

moratoria