aplenty
aplenty - فراوان
adverb, adjective - قید، صفت
UK :
US :
در مقادیر زیاد، به خصوص بیشتر از آنچه نیاز دارید
در مقادیر زیاد موجود است
پنل پشتی در واقع بسیار شلوغ به نظر می رسد، با ورودی ها و خروجی های فراوان.
پسران خوب تانک و هواپیما را به وفور به شما می فروشند.
There are other elements such as national politics local politics intrigue, financial struggles and personalities aplenty.
عناصر دیگری مانند سیاست ملی، سیاست محلی، دسیسه، مبارزات مالی و شخصیت ها به وفور وجود دارد.
galore
خیلی ممنون
abundantly
به وفور
هر کجا
plentifully
فراوان
copiously
یک گوگو
plenteously
à gogo
a gogo
سراسر
à gogo
توسط ده
در فراوانی
در تعداد زیاد
in abundance
در مقادیر زیاد
در مقدار زیادی
در کمیت
صرفه جویی کردن
in profusion
توسط shedload
in quantity
توسط کامیون
to spare
به مقدار زیاد
همه جا
در تعداد زیادی
به اندازه کافی
آزادانه
مجلل
amply
پرشور
profusely
به طور گسترده
freely
غنی
luxuriantly
به طور کامل
exuberantly
extensively
liberally
richly
bare
برهنه
minimal
حداقل
scant
اندک
spare
یدکی
negligible
قابل اغماض
کم اهمیت
nominal
اسمی
marginal
حاشیه ای
inconsequential
بی اهمیت
insignificant
ناچیز
کمترین
minimum
نامحسوس
imperceptible
کوچک
minuscule
دقیقه
ناچیز ایالات متحده
trivial
meagreUK
نشانه
meagerUS
کوچکترین
meagreUK
غیر قابل تقدیر
token
کثیف
slightest
جزئی
littlest
غیر قابل ملاحظه
inappreciable
مقدار کمی
measly
پایین ترین
paltry
smallest
inconsiderable
lowest
