awry

base info - اطلاعات اولیه

awry - منحرف

adverb, adjective - قید، صفت

/əˈraɪ/

UK :

/əˈraɪ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [awry] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • All my plans for the party had gone awry.


    تمام برنامه های من برای مهمانی به هم ریخته بود.

  • All her carefully laid plans had gone awry.


    تمام نقشه های او که با دقت طراحی شده بود به هم ریخته بود.

  • She rushed out her hair awry.


    عجله کرد بیرون، موهایش به هم ریخته بود.

  • Anything that goes awry (= goes wrong) in the office is blamed on Pete.


    هر چیزی که در دفتر به خطا برود (= اشتباه شود) به گردن پیت است.

  • The strike has sent the plans for investment seriously awry.


    این اعتصاب برنامه های سرمایه گذاری را به طور جدی به اشتباه انداخته است.

  • She rushed in her face red and sweaty and her hat awry.


    با عجله وارد شد، صورتش سرخ و عرق کرده و کلاهش به هم ریخته بود.

  • There are too many people involved and something is bound to go awry.


    افراد زیادی درگیر هستند و احتمالاً چیزی به هم می‌خورد.

synonyms - مترادف
  • amiss


    اشتباه

  • flawed


    ناقص


  • بیراهه

  • astray


    معیوب

  • faulty


    ناپاک

  • foul


    سرگردان

  • adrift


    یونجه

  • haywire


    نامناسب

  • unseemly


    بالا

  • up


    درست نیست


  • خاموش پرتو

  • off beam


    خارج از نظم


  • نه آنطور که باید باشد


  • نادرست

  • defective


    سفسطه امیز

  • inaccurate


    اشتباه کرد


  • غلط

  • fallacious


    نامطلوب

  • mistaken


    بد

  • erroneous


    خطاپذیر

  • unsound


    سردرگم

  • incorrect


    خطا کردن

  • imperfect


    خارج از هدف

  • unsatisfactory


    خارج از مسیر

  • bad


    البته

  • fallible


  • confused


  • erring





antonyms - متضاد

  • سر راست


  • زوج


  • مرحله

  • symmetrical


    متقارن

  • OK


    خوب


  • خیلی خوب


  • در دوره

  • balanced


    متعادل

  • unleaning


    بی تکیه

  • straightforward


    سرراست

  • forthright


    صریح

  • upright


    عمودی


  • درست


  • مربع


  • درست است، واقعی

  • aligned


    هم راستا

  • symmetrically


    به صورت متقارن


  • در صف

لغت پیشنهادی

doctoring

لغت پیشنهادی

refutation

لغت پیشنهادی

Brahman