bridal
bridal - عروس
adjective - صفت
UK :
US :
مربوط به عروسی یا زنی که در حال ازدواج است
زنی که در شرف ازدواج است یا مراسم عقد
از زنی که در شرف ازدواج است یا عروسی
اما بخت و اقبال نبود که ماشین عروس در مسیر جمع آوری عروس خراب شد.
سپس تماس های بیشتری، از جمله برخی از سردبیران مجلات عروس.
در صفحات عروس برای پراکنده کردن عکس های عروس سیاه پوست دقت می شد.
چهره ای دیگر با مدل موهای عروسش.
St Agatha was lifted from the sofa and stationed at the window in a bridal veil, to the electrification of passers-by.
سنت آگاتا را از روی مبل بلند کردند و با روبنده عروس در کنار پنجره مستقر شد تا رهگذران برقی شوند.
a bridal gown
یک لباس عروس
the bridal party (= the bride and the bridegroom and the people helping them at their wedding sometimes used to refer only to the bride and those helping her)
جشن عروسی (= عروس و داماد و کسانی که در عروسی به آنها کمک میکنند، گاهی فقط به عروس و کمککنندگان اطلاق میشود)
سوئیت عروس (= مجموعه ای از اتاق های هتل برای زوجی که به تازگی ازدواج کرده اند)
دوش عروس (= مهمانی زنی که به زودی ازدواج می کند)
مجله قسمتی در مورد لباس عروس (= لباسی که زن هنگام ازدواج می پوشد) داشت.
در سوئیت عروس هتل (= اتاق های تازه ازدواج کرده ها) اقامت داشتیم.
ازدواج
matrimonial
زناشویی
nuptial
عروسی
همنوایی
marital
هیمنیال
conjugal
عروس
connubial
اپیتالامیک
hymeneal
همسر
bride's
جشن
epithalamic
تشریفاتی
spousal
خواستگاری
celebratory
ماه عسل
ceremonial
نوبیل
espousal
قبل از عروسی
honeymoon
پروتالاموس
nubile
در مورد ازدواج
pre-wedding
ازدواج کرد
prothalamic
متاهل
concerning marriage
اپی تالامیال
wedded
مورد حمایت قرار گرفت
نامزد شده
epithalamial
به اشتراک گذاشته شده است
espoused
دارای مالکیت مشترک
engaged
همسرانه
shared
شوهردار
betrothed
متحد شده است
jointly owned
جفت شده
wifely
husbandly
united
mated
طلاق
nonmarital
غیر زناشویی
unmarried
مجرد
