big time
big time - زمان بزرگ
N/A - N/A
UK :
US :
اگر کاری را بزرگ انجام دهید، آن را تا حد زیادی انجام می دهید
وضعیت معروف یا موفق بودن
مربوط به بالاترین یا موفق ترین سطح یک فعالیت است
infml وضعیت معروف یا موفق بودن
مربوط به کسی یا چیزی که مشهور یا موفق است
تا حد زیادی؛ به صورت افراطی
برای توصیف کسی یا چیزی که بسیار موفق است استفاده می شود
مصاحبه چطور بود؟ وحشتناک، من خیلی بهم ریختم.
کریسی علاقه زیادی به اسکی کردن دارد (= اسکی را بسیار دوست دارد).
او سرانجام با آخرین رمان خود به زمان بزرگ (= مشهور یا موفق شد) رسید.
شما واقعاً اکنون (= مشهور یا موفق) شده اید.
استیو لارجنت به عنوان اولین ستاره بزرگ فوتبال سیاتل در نظر گرفته شد.
او آماده است تا یک کمپین سیاسی بزرگ را اجرا کند.
شما واقعاً اکنون به زمان بزرگی رسیده اید.
نفوذ او امن است حتی اگر او تجربه محدودی در سیاست های بزرگ داشته باشد.
تست را خیلی وقت گذاشتم.
مالیک یک توسعه دهنده املاک و مستغلات بزرگ است.
useless
بلا استفاده
worthless
بی ارزش
dull
کدر
helpless
درمانده
incompetent
بی عرضه
inept
بی منطق
unqualified
فاقد صلاحیت
unskilled
غیر ماهر
unskillful
بی مهارت
میانگین
backup
پشتیبان گیری
زیر همتراز
below par
معیوب
defective
دارای کمبود
deficient
بی عیب
feckless
بیمصرف
good-for-nothing
بی تاثیر
ineffectual
بی خبره
inexpert
مینیاتوری
miniature
بدون جشن
uncelebrated
نامناسب
unfit
برومیدیک
bromidic
آن را قطع نمی کند
چیز مهمی نیست
نه بزرگ
no biggie
چیز بزرگی نیست
بدون لرزش بزرگ
نه به آن عالی
ناچیز
paltry
پوچ
vapid
