presumed
presumed - فرض شده است
N/A - N/A
UK :
US :
ماضی ساده و ماضی از فرض
باور داشته باشید که چیزی درست است زیرا احتمال آن بسیار زیاد است، اگرچه شما مطمئن نیستید
برای انجام کاری هر چند می دانید که حق انجام آن را ندارید
من فرض می کنم (که) آنها نمی آیند، زیرا آنها به دعوت نامه پاسخ نداده اند.
You are Dr Smith, I presume?
فکر می کنم شما دکتر اسمیت هستید؟
آیا پیاده به سمت هتل می رویم؟ من فرض می کنم نه/چنین است.
ناخدای قایق مفقود است، فرضاً مرده است (= گمان می رود که او مرده است).
در قوانین بریتانیا، تا زمانی که مجرمیت شما ثابت نشود، بی گناه فرض می شوید.
فرض بر این است که جهان شامل بسیاری از سیارات دیگر با نوعی حیات است.
فکر نمی کنم به شما بگویم چگونه کار خود را انجام دهید، اما آیا این قطعه نباید به آنجا برود؟
I don't wish to presume (= make a suggestion although I have no right to), but don't you think you should apologize to her?
نمیخواهم فرض کنم (= پیشنهادی بدهم، هرچند حق ندارم)، اما آیا فکر نمیکنید باید از او عذرخواهی کنید؟
او فطرت نیک او را فرض می کند (= از آن بهره ناعادلانه می گیرد).
فرض می شود
آشکار
seeming
به نظر می رسد
ostensible
ظاهری
assumed
فرض
reputed
شهرت دارد
putative
فرضی
ostensive
مشهود
evident
در ابتدا
prima facie
ادعا شده است
alleged
ادعا کرد
purported
اظهار داشت
claimed
درستنما
professed
باصطلاح
hypothetical
حدسی
specious
شایعه شده انگلستان
اعلام کرد
conjectural
احتمال دارد
rumouredUK
شایعه شده آمریکا
declared
بیرونی
سطحی
rumoredUS
مفروض
outward
تظاهر کرد
superficial
توهم آمیز
suppositious
سمبلنت
pretended
متعهد شد
illusory
پیش فرض
suppositional
semblant
avowed
presupposed
واقعی
تایید شده
factual
ایجاد
confirmed
شناخته شده
established
ثابت شده است
known
درست است، واقعی
proven
محاسبه شد
طبقه بندی شده
calculated
مسلم - قطعی
categorical
قطعی
اندازه گیری شده
definite
ثابت
measured
قابل اعتماد
proved
مطمئن
reliable
راستگو
معتبر
truthful
پشتیبانی
valid
گواهی شده است
supported
اثبات شده است
attested
معقول
substantiated
استدلال کرد
تعدیل شده
reasoned
خوب
justified
سخت
فقط
موجه
به خوبی پایه ریزی شده
well-founded
غیر قابل انکار
well-grounded
تایید کرد
undeniable
corroborated
