alum

base info - اطلاعات اولیه

alum - زاج

noun - اسم

/ˈæləm/

UK :

/ˈæləm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [alum] در گوگل
description - توضیح

  • دانش آموز سابق یک مدرسه، کالج و غیره

  • a chemical substance containing aluminium used in dyeing (= changing the colour of something) and as an astringent (= substance that causes skin to tighten)


    ماده شیمیایی حاوی آلومینیوم که در رنگرزی (= تغییر رنگ چیزی) و به عنوان قابض (= ماده ای که باعث سفت شدن پوست می شود) استفاده می شود.

  • Spence's product was an ammonium alum which gradually displaced the potash alum which had been made principally at Whitby.


    محصول اسپنس یک آلوم آمونیومی بود که به تدریج جایگزین آلوم پتاس شد که عمدتاً در ویتبی ساخته شده بود.

  • He sprayed a picric acid and alum solution into the noses of forty-six hundred Alabamians, to no good end.


    او یک اسید پیکریک و محلول آلوم را به بینی چهل و ششصد آلابامایی پاشید که عاقبت خوبی نداشت.

  • Much of the long-distance trade was in commodities connected with the cloth industry notably dyestuffs such as woad and alum.


    بیشتر تجارت از راه دور در کالاهای مرتبط با صنعت پارچه بود، به ویژه مواد رنگزا مانند چوب و زاج.

  • Here he also made alum and sulphuric acid by the lead chamber process.


    در اینجا او همچنین با فرآیند اتاقک سرب آلوم و اسید سولفوریک ساخت.

  • The treatment so far had been innocuous: quinine pills and injections of alum water.


    درمان تاکنون بی ضرر بوده است: قرص کینین و تزریق آب آلوم.

  • He learned, among other things, what alum served for besides dyeing.


    او از جمله چیزهای دیگر یاد گرفت که زاج علاوه بر رنگرزی برای چه چیزی خدمت می کند.

  • Whit- or white-leather was leather that had been dressed with alum, and it was often horse-leather.


    چرم سفید یا سفید چرمی بود که با زاج پوشانده شده بود و اغلب از چرم اسب بود.

example - مثال
synonyms - مترادف

  • فارغ التحصیل

  • alumna


    لیسانس

  • alumnus


    عزب

  • baccalaureate


    دانشجوی دانشگاه

  • bachelor


    دیپلمات

  • collegian


    دکتر

  • diplomate


    درجه


  • دارنده

  • grad


    مجوز دادن

  • holder


    استاد

  • licentiate


    تولید - محصول


  • گیرنده


  • دانشجوی سابق

  • recipient


    دانش آموز سابق

  • ex-student


    دارنده مدرک


  • لیسانس هنر

  • degree holder


    لیسانس علوم

  • Bachelor of Arts


    کارشناسی ارشد هنر

  • Bachelor of Science


    کارشناسی ارشد

  • Master of Arts


    فرد با مدرک


  • دکتری


  • BA

  • PhD


    MA

  • Ph.D.


    DPhil

  • BA


    فوق لیسانس

  • BSc


    مداح

  • MA


  • DPhil


  • MSc


  • postgraduate


  • valedictorian


antonyms - متضاد
  • drop-out


    ترک تحصیل


  • دانشجو

  • undergraduate


    کارشناسی

لغت پیشنهادی

sauce

لغت پیشنهادی

burned

لغت پیشنهادی

artifact