boa

base info - اطلاعات اولیه

boa - بوآ

noun - اسم

/ˈbəʊə/

UK :

/ˈbəʊə/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [boa] در گوگل
description - توضیح
  • a large snake that is not poisonous, but kills animals by crushing them


    مار بزرگی که سمی نیست، اما حیوانات را با له کردن آنها می کشد

  • a feather boa


    یک بوآ پر

  • a long thin piece of clothing made of feathers, worn around the neck especially by women


    یک تکه لباس بلند و نازک ساخته شده از پر که به ویژه توسط زنان به دور گردن می پوشند

  • a large strong snake, found in South and Central America, that kills animals and birds by wrapping itself around them and crushing them


    یک مار بزرگ و قوی که در آمریکای جنوبی و مرکزی یافت می شود و حیوانات و پرندگان را با پیچیدن به دور آنها و له کردن آنها می کشد.

  • A guy walks around the convention floor with a boa constrictor around his neck.


    مردی در حالی که یک مار بوآ بر گردن خود دارد، در کف کنوانسیون راه می‌رود.

  • It is one of the wilder places on earth and contains rainforest, and boa constrictors.


    این یکی از مکان های وحشی روی زمین است و شامل جنگل های بارانی و بوآ است.

  • Better yet Rodman in a feather boa, running anchor for the women.


    از آن بهتر، رادمن در یک بوآ پر، لنگر دویدن برای زنان.

  • Diana Ross sauntered down the catwalk this season wearing little more than a feather boa and a smile.


    دایانا راس در این فصل با پوشیدن کمی بیشتر از یک بوآ پر و لبخند از روی صحنه رفت.

  • A black feather boa, perhaps bought for the Black Ascot, curved lavishly round to cancel any suggestion of nakedness.


    یک بوآ پر سیاه، که احتمالاً برای بلک اسکوت خریداری شده بود، به شکلی مجلل خمیده بود تا هرگونه پیشنهاد برهنگی را لغو کند.

  • Snake breeder Okan Guney says the birth of twelve emerald tree boas was the most important event in his life. pro.


    اوکان گونی، پرورش دهنده مار می گوید تولد دوازده بوآ درخت زمرد مهم ترین اتفاق زندگی او بود. حرفه ای.

example - مثال
  • a feather boa


    یک بوآ پر

synonyms - مترادف
  • stole


    دزدید

  • shawl


    شال

  • cloak


    شنل

  • cape


    مانتو

  • mantle


    بسته بندی کردن


  • پانچو

  • poncho


    تیپ

  • tippet


    پلرین

  • pelerine


    روسری

  • scarf


    پتو


  • کت


  • پوشش


  • خز

  • fur


    لباس

  • garment


    ژاکت


  • پشمینه

  • pashmina


    ستاد مرکزی

  • headscarf


    دستمال گردن

  • headsquare


    کراوات

  • neckerchief


    صدا خفه کن

  • cravat


    مانتیلا

  • kerchief


    باندانا

  • muffler


    تسلی دهنده

  • mantilla


    بابوشکا

  • bandana


    rebozo

  • comforter


    مربع

  • babushka


    کاغذ بسته بندی

  • bandanna


  • rebozo



  • wrapping


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

reconciling

لغت پیشنهادی

buoying

لغت پیشنهادی

ceiling