bystander
bystander - تماشاچی
noun - اسم
UK :
US :
کسی که اتفاقات را بدون مشارکت تماشا می کند
شخصی که نزدیک می ایستد و به چیزی که در حال وقوع است نگاه می کند اما در آن شرکت نمی کند
شخصی که نزدیک می ایستد و به چیزی که در حال وقوع است نگاه می کند اما در آن دخالتی ندارد
در حین فرار، دو مرد مجروح شدند و مهاجمان به سمت افراد حاضر تیراندازی کردند.
من و نیک طنابهای یدککشی را به کمان قایق کشیدیم و از تماشاگران خواستیم که کمک کنند.
Outside the gallery a group of curious bystanders gathered, staring and leering at the nude painting.
در خارج از گالری، گروهی از تماشاگران کنجکاو جمع شده بودند و به تابلوی برهنه خیره شده بودند.
و کورن، لباس موسی به تن کرد و 200 تماشاگر بی گناه را به سرزمین موعود هدایت کرد.
با دعوت او آنجا بود، تماشاچی گیج.
در حین عبور، راننده چیزی سر او فریاد زد و اطرافیان به او نگاه نارضایتی کردند.
Many of the bystanders are first-timers, some of the half-million people who have moved into Colorado since 1990.
بسیاری از تماشاچیان اولین بار هستند، برخی از نیم میلیون نفری که از سال 1990 به کلرادو نقل مکان کرده اند.
ناظران بی گناه در صحنه تصادف
در این تیراندازی سه نفر از عابران بی گناه کشته شدند.
پلیس از شاهدان حادثه درخواست کرده است.
به گفته ناظران، این هواپیما اندکی پس از بلند شدن منفجر شد.
جمعیتی از ناظران در محل سقوط هواپیما جمع شده بودند.
پلیس از عابران پرسید که آیا شاهد این تصادف بوده اند یا خیر.
در اثر این انفجار عده زیادی از عابران بی گناه زخمی شدند.
onlooker
تماشاگر
spectator
بیننده
ناظر
watcher
مشاهده کننده
شاهد
شاهد عینی
eyewitness
مخاطب
beholder
گردشگر
sightseer
گردن لاستیکی
rubberneck
بازتر
gaper
رهگذر
passerby
غیر شرکت کننده
looker-on
روی دیوار پرواز کن
passer-by
نگاه کننده
non-participant
گاوکر
رابرنکر
looker
حضار
gawker
غیب گو
rubbernecker
شهادت دهنده
پاسور
gazer
عابر پیاده
seer
جاسوس
testifier
مراقب باش
passer
آماده باش
pedestrian
کف زدن
spy
کیبیتزر
lookout
ایستاده
stander-by
clapper
kibitzer
standee
شرکت کننده
contributor
مشارکت کننده
partaker
شریک کننده
مهمانی - جشن
بازیکن
contestant
participator
