word - لغت

employers || کارفرمایان

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ɪmˈplɔɪ.ər

UK :

ɪmˈplɔɪ.ɚ

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [employers] در گوگل

description - توضیح

example - مثال


  • ما به یک مرجع از کارفرمای سابق شما نیاز داریم.

  • The Air Force is the largest employer in this area.


    نیروی هوایی بزرگترین کارفرما در این زمینه است.

  • The telecommunications giant currently provides over 2000 jobs and is the largest employer in the region.


    این غول مخابراتی در حال حاضر بیش از 2000 شغل ایجاد می کند و بزرگترین کارفرما در منطقه است.

  • Public sector employers account for the majority of jobs in health and education.


    کارفرمایان بخش دولتی بیشترین مشاغل را در حوزه بهداشت و آموزش به خود اختصاص می دهند.

  • a previous/current/new employer


    کارفرمای قبلی / فعلی / جدید

  • The purpose of a CV is to reveal your accomplishments and qualifications to a potential employer.


    هدف از رزومه نشان دادن دستاوردها و صلاحیت های شما برای یک کارفرمای بالقوه است.

  • Statutory maternity pay is available to those who have worked for their employer for at least 26 weeks.


    حقوق قانونی زایمان برای کسانی که حداقل 26 هفته برای کارفرمای خود کار کرده اند در دسترس است.

synonyms - مترادف

  • directors


    کارگردانان


  • هیئت مدیره

  • executives


    مدیران اجرایی


  • مدیریت

  • bosses


    رئیسان

  • managers


    مدیران

  • board of directors


    هيئت مدیره

  • directorate


    اداره


  • اجرایی


  • برنج بالا

  • top brass


    جلو دفتر


  • کابینه


  • رهبری


  • کمیته


  • مدیر

  • admin


    سرپرستان

  • superintendents


    مقامات

  • officials


    بخش


  • مهمانداران

  • stewards


    افسران

  • officers


    رئیس

  • chairperson


    صندلی


  • مرکز فرماندهی


  • ناظران

  • supervisors


    فرمانده

  • administrators


    صاحبان


  • مالکان

  • owners


    دوره مسئولیت

  • proprietors



  • execs


antonyms - متضاد

  • employees


    کارمندان

  • workers


    کارگران


  • پرسنل


  • کارکنان


  • تیم

  • workforce


    نیروی کار