furthest

base info - اطلاعات اولیه

furthest - دورترین

adverb - قید

/ˈfɜːrðɪst/

UK :

/ˈfɜːðɪst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [furthest] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a competition to see who could throw (the) furthest


    مسابقه ای برای اینکه ببینیم چه کسی می تواند دورتر پرتاب کند

  • the house furthest away from the road


    دورترین خانه از جاده

  • That's the furthest I can see without glasses.


    این دورترین نقطه ای است که می توانم بدون عینک ببینم.

  • I wanted to be an actress but the furthest I ever got was selling popcorn in a cinema.


    من می خواستم بازیگر شوم، اما دورترین چیزی که تا به حال به دست آوردم فروش پاپ کورن در سینما بود.

  • The novel explores the furthest extremes of human experience.


    این رمان دورترین افراط‌های تجربه بشری را بررسی می‌کند.

  • The furthest west I’ve ever gotten is the Grand Canyon.


    دورترین غربی که تا به حال به آن رسیده ام، گرند کنیون است.

  • At that time the countries furthest along in terms of economic development were Chile, Mexico, and Venezuela.


    در آن زمان، کشورهای شیلی، مکزیک و ونزوئلا از نظر توسعه اقتصادی دورتر بودند.

  • This is the furthest our soccer team has advanced in the playoffs.


    این دورترین صعودی است که تیم فوتبال ما در پلی آف داشته است.

synonyms - مترادف

  • مفرط

  • outermost


    بیرونی ترین

  • remotest


    از راه دور


  • نهایی

  • farthest


    دورترین

  • furthermost


    بیشتر از همه

  • outmost


    برجسته ترین

  • uttermost


    نهایت

  • farthermost


    بیرونی

  • outer


    دور افتاده

  • outlying


    بیشترین

  • utmost


    خیلی


  • دورترین فاصله

  • farthest away


    آخر

  • furthest away


    نهایی ترین


  • پایانه

  • endmost


    عقب ترین


  • بعد از همه

  • terminal


    آخرین

  • hindmost


    خیلی دور

  • aftermost


    دور

  • rearmost


    بسته شدن

  • lattermost


    پایان

  • faraway


    عقبی ترین

  • far-off


    غیر صمیمی

  • closing


  • end


  • far


  • hindermost




antonyms - متضاد
  • nearest


    نزدیکترین

  • inmost


    در بیشتر

  • innermost


    درونی ترین

  • closest


    مرکزی ترین

  • centermost


    مرکزی


  • درونی


  • مرکز ایالات متحده

  • centerUS


    مرکز انگلستان

  • centreUK


    وسط


  • اواسط

  • mid


    میانه ترین

  • middlemost


    میانه راه

  • midmost


    داخلی

  • midway


    نزدیک تر

  • centremost


    داخل

  • interior


    نقطه میانی

  • nearer


    میانی


  • نیمه راه

  • centric


    شروع

  • centroidal


    مساوی فاصله


  • میانه

  • midpoint


  • intermedial


  • halfway


  • medial



  • equidistant


  • median


  • middling


لغت پیشنهادی

drawbacks

لغت پیشنهادی

puddle

لغت پیشنهادی

curved