furthest
furthest - دورترین
adverb - قید
UK :
US :
در بیشترین فاصله از یک مکان یا نقطه زمانی
بیشتر یا بیشتر از سایر افراد یا چیزها، یا نسبت به قبل
برتر از دور
superlative offar
فوق العاده دور
بیشترین مقدار
این تلسکوپ برای مطالعه دورترین نقاط جهان طراحی شده است.
مسابقه ای برای اینکه ببینیم چه کسی می تواند دورتر پرتاب کند
دورترین خانه از جاده
این دورترین نقطه ای است که می توانم بدون عینک ببینم.
من می خواستم بازیگر شوم، اما دورترین چیزی که تا به حال به دست آوردم فروش پاپ کورن در سینما بود.
این رمان دورترین افراطهای تجربه بشری را بررسی میکند.
دورترین غربی که تا به حال به آن رسیده ام، گرند کنیون است.
At that time the countries furthest along in terms of economic development were Chile, Mexico, and Venezuela.
در آن زمان، کشورهای شیلی، مکزیک و ونزوئلا از نظر توسعه اقتصادی دورتر بودند.
این دورترین صعودی است که تیم فوتبال ما در پلی آف داشته است.
مفرط
outermost
بیرونی ترین
remotest
از راه دور
نهایی
farthest
دورترین
furthermost
بیشتر از همه
outmost
برجسته ترین
uttermost
نهایت
farthermost
بیرونی
outer
دور افتاده
outlying
بیشترین
utmost
خیلی
دورترین فاصله
farthest away
آخر
furthest away
نهایی ترین
پایانه
endmost
عقب ترین
بعد از همه
terminal
آخرین
hindmost
خیلی دور
aftermost
دور
rearmost
بسته شدن
lattermost
پایان
faraway
عقبی ترین
far-off
غیر صمیمی
closing
hindermost
nearest
نزدیکترین
inmost
در بیشتر
innermost
درونی ترین
closest
مرکزی ترین
centermost
مرکزی
درونی
مرکز ایالات متحده
centerUS
مرکز انگلستان
centreUK
وسط
اواسط
mid
میانه ترین
middlemost
میانه راه
midmost
داخلی
midway
نزدیک تر
centremost
داخل
interior
نقطه میانی
nearer
میانی
نیمه راه
centric
شروع
centroidal
مساوی فاصله
میانه
midpoint
intermedial
halfway
medial
equidistant
median
middling