burly
burly - تنومند
adjective - صفت
UK :
US :
یک مرد تنومند بزرگ و قوی است
مرد تنومند بزرگ و قوی است
(از شخص) بزرگ و قوی
او درشت و تنومند بود و آیا معلوم نیست که همه مردان بزرگ و تنومند ... غول های مهربان هستند.
Contaldi تنومند به نظر می رسد برای صاف کردن گوشه ها مناسب تر از ریخته گری رول با دقت است.
عبدالقافر، 25 ساله، ساعدهای تنومندی را به میز چوبی خشن تکیه داده بود.
He was joined immediately by a burly guy in a padded leather body warmer over a navy blue rugby shirt.
بلافاصله یک مرد تنومند با گرمکن چرمی روی پیراهن راگبی آبی سرمه ای به او پیوست.
The burly lawyer and former mayor of Managua turned 51 on Thursday, celebrating with a full day of work.
وکیل تنومند و شهردار سابق ماناگوا روز پنجشنبه 51 ساله شد و با یک روز کاری کامل جشن گرفت.
کشاورز مردی تنومند و تنومند با صورت قرمز بود.
خدمه آن ده جفت تنومند لارسن بود.
یک روز صبح یک کامیون به در خانه ما رسید و دو مرد تنومند شروع به تخلیه کارتن از پشت کردند.
Three burly workmen duly arrived, complete with truck and mini-crane, to hoist the heavy bins into position.
سه کارگر تنومند با کامیون و مینی جرثقیل به موقع وارد شدند تا سطل های سنگین را در موقعیت خود قرار دهند.
brawny
قورمه دار
muscular
عضلانی
beefy
گوشتی
stout
چاق و چله
strapping
تسمه بندی
قوی
sturdy
محکم
hefty
سنگین
husky
هاسکی
thickset
ضخیم ست
robust
قدرتمند
bulky
حجیم
rugged
ناهموار
muscly
تنومند
حجیم شدن
stocky
گاومیش
hulking
ورزشی
buff
تنبل
پاره شده
hunky
بزرگ
ripped
استوار
پر سر و صدا
stalwart
خرد شده
portly
شهوت انگیز
shredded
جک شده
lusty
اوی
vigorous
هرکول
jacked
مزومورفیک
thewy
Herculean
mesomorphic
puny
ضعیف
لاغر
اندک
spare
یدکی
علف هرز
ظریف
weedy
نحیف
delicate
ناتوان
frail
سبک
infirm
خراشیده
باریک
scraggy
کم اهمیت
scrawny
کوچک
skinny
کمبود وزن
slim
غمگین کردن
عجب
استخوانی
underweight
لاغر شده
wimpish
زاویه ای
wussy
اسکلتی
gaunt
رنگارنگ
bony
دوکی
emaciated
gangling
angular
گروهی
lanky
skeletal
rangy
spindly
slender
gangling
gangly