cozy

base info - اطلاعات اولیه

cozy - دنج

adjective - صفت

/ˈkəʊzi/

UK :

/ˈkəʊzi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cozy] در گوگل
description - توضیح
  • the usual American spelling of cosy


    املای معمول آمریکایی cozy

  • US spelling of cosy


    املای ایالات متحده از دنج

  • comfortable pleasant, and inviting, esp. (of a room or building) because small and warm


    راحت، دلپذیر، و دعوت کننده، به ویژه. (از یک اتاق یا ساختمان) زیرا کوچک و گرم است

  • You and Mike looked pretty cozy at the party.


    تو و مایک در مهمانی خیلی دنج به نظر می رسید.

  • a cozy bathrobe


    یک حمام دنج

  • Who'd want to leave a warm cozy bed to go jogging in the middle of winter?


    چه کسی می خواهد یک تخت گرم دنج را برای دویدن در وسط زمستان بگذارد؟

  • a cozy family gathering


    یک جمع خانوادگی دنج

  • During its 18 years, they had come to think of the eastside restaurant as a cozy home away from home.


    در طول 18 سال آن، آنها به رستوران سمت شرقی به عنوان یک خانه دنج دور از خانه فکر می کردند.

  • Fund management launched a $ 3.9-billion hostile takeover bid -- an unprecedented move in a generally cozy industry.


    مدیریت صندوق پیشنهاد خرید خصمانه 3.9 میلیارد دلاری را آغاز کرد - یک حرکت بی سابقه در یک صنعت به طور کلی دنج.

  • You can get a comfortable cozy look with items from department and discount stores.


    می توانید با اقلامی از فروشگاه های بزرگ و تخفیف دار ظاهری راحت و دنج داشته باشید.

  • You sit on tall stools, either at the long bar or at tiny tables in the cozy room.


    شما روی چهارپایه های بلند می نشینید، چه در بار بلند یا پشت میزهای کوچک در اتاق دنج.

  • Red-and-white checkered tablecloths contrast with the dark wood in the cozy two-part dining room reminiscent of a ski chalet.


    رومیزی های شطرنجی قرمز و سفید در تضاد با چوب تیره در اتاق غذاخوری دو قسمتی دنج که یادآور کلبه اسکی است.

example - مثال
  • a cozy little room


    یک اتاق کوچک دنج

  • a cozy feeling


    یک احساس دنج

  • I felt warm and cozy sitting by the fire.


    از نشستن کنار آتش احساس گرما و آرامش می کردم.

  • a cozy chat with a friend


    یک چت دنج با یک دوست

  • The firm has a cozy relationship with the Department of Defense.


    این شرکت رابطه خوبی با وزارت دفاع دارد.

  • The danger is that things get too cozy.


    خطر این است که همه چیز خیلی راحت می شود.

synonyms - مترادف

  • راحت


  • گرم

  • cushy


    آرام

  • homely


    خانگی

  • snug


    بشاش

  • cheerful


    خانه دار

  • comfy


    دعوت کردن

  • homelike


    دلپذیر

  • homey


    نرم

  • inviting


    قابل قبول

  • pleasant


    عاقل

  • restful


    آرامش بخش


  • سبک خانگی

  • agreeable


    صمیمی

  • canny


    ملایم

  • comforting


    بی خطر

  • homestyle


    امن است

  • intimate


    استقبال کردن

  • mellow


    آسان


  • پناه گرفته است


  • جذاب

  • snuggly


    پایین خانه

  • welcoming


    cosyUK

  • easeful



  • relaxed


  • sheltered


  • appealing


  • down-home


  • cosyUK


  • relaxing


antonyms - متضاد
  • uncomfortable


    ناراحت


  • سرد


  • غیر مهمان نواز

  • inhospitable


    رسمی


  • ناخوشایند

  • unpleasant


    غیر دوستانه

  • unfriendly


    هوشمندانه


  • ناراضی

  • unhappy


    مریض راحت


  • تاریک

  • bleak


    عدم استقبال

  • unwelcoming


    نامناسب

  • uncozy


    procrustean

  • procrustean


    راحت

  • comfortless


    نامطلوب

  • disagreeable


    ناکافی

  • inadequate


    بدبخت

  • miserable


    تیک تیک

  • tickly


    بی دعوت

  • uninviting


    مزاحم

  • vexatious


    خشن

  • harsh


    ناراضی کننده

  • unsatisfying


    خارش‌دار

  • itchy


    برآمده

  • bumpy


    خاردار

  • prickly


    مصیبت زده

  • afflictive


    دردسر ساز

  • troublesome


    ناراحت کننده

  • discomforting


    چسبنده

  • sticky


    خراش دار

  • scratchy


لغت پیشنهادی

colors

لغت پیشنهادی

grande

لغت پیشنهادی

flowers