archbishop

base info - اطلاعات اولیه

archbishop - اسقف اعظم

noun - اسم

/ˌɑːrtʃˈbɪʃəp/

UK :

/ˌɑːtʃˈbɪʃəp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [archbishop] در گوگل
description - توضیح
  • a priest of the highest rank who is in charge of all the churches in a particular area


    کشیشی با بالاترین درجه که مسئول تمام کلیساها در یک منطقه خاص است

  • a bishop of the highest rank who is in charge of churches and other bishops in a particular large area


    اسقفی با بالاترین درجه که مسئول کلیساها و سایر اسقف ها در یک منطقه بزرگ خاص است

  • a bishop (= an important priest) of the highest rank in charge of the churches and other bishops in a large area


    اسقف (= کشیش مهم) عالی رتبه، مسئول کلیساها و دیگر اسقف ها در یک منطقه وسیع

  • All that Anselm demanded was that the essential basis for carrying out his duties as archbishop should remain inviolate.


    تنها چیزی که آنسلم می خواست این بود که اساس اساسی برای انجام وظایف خود به عنوان اسقف اعظم باید مصون بماند.

  • But the choice emphasizes three important features of Anselm's mind at the moment when he became archbishop.


    اما این انتخاب بر سه ویژگی مهم ذهن آنسلم در لحظه ای که اسقف اعظم شد تأکید می کند.

  • No archbishop but Fisher would have had the administrative ability or the tenacity to achieve the end.


    هیچ اسقف اعظمی جز فیشر توانایی اداری یا سرسختی برای رسیدن به هدف را نداشت.

  • As a general rule the archbishop had sufficient political leverage to ensure success for his own monks in these disputes.


    به عنوان یک قاعده کلی، اسقف اعظم دارای اهرم سیاسی کافی برای تضمین موفقیت راهبان خود در این اختلافات بود.

  • Once again the citizens, now politically organized as a commune, were in dispute with the archbishop and the canons.


    بار دیگر شهروندان که اکنون از نظر سیاسی به عنوان یک کمون سازماندهی شده بودند، با اسقف اعظم و قواعد عمومی درگیر شدند.

  • This professor of theology at Rheims had a falling-out with the archbishop.


    این استاد الهیات در رایمز با اسقف اعظم درگیری داشت.

  • The archbishop dedicated the church to San Satiro, the brother of Sant' Ambrogio.


    اسقف اعظم کلیسا را ​​به سان ساتیرو، برادر سنت آمبروجیو تقدیم کرد.

example - مثال
  • the Archbishop of Canterbury (= the head of the Church of England)


    اسقف اعظم کانتربری (= رئیس کلیسای انگلستان)

  • He was enthroned as archbishop in Canterbury Cathedral in 1980.


    او در سال 1980 به عنوان اسقف اعظم در کلیسای جامع کانتربری بر تخت نشست.

  • He was made Archbishop of Milan.


    او اسقف اعظم میلان شد.

  • The Archbishop of Canterbury holds the highest position in the Church of England.


    اسقف اعظم کانتربری بالاترین مقام را در کلیسای انگلستان دارد.

synonyms - مترادف
  • bishop


    راهب

  • cardinal


    اصلی

  • prelate


    پیشوا

  • primate


    پستاندار


  • کشیش

  • cleric


    روحانی


  • وزیر

  • ecclesiastic


    کلیسایی

  • preacher


    واعظ

  • reverend


    بزرگوار

  • divine


    الهی

  • pastor


    معاون

  • vicar


    سلطه

  • dominie


    ابات

  • parson


    پدر

  • abbot


    رئیس

  • padre


    سرپرستی

  • rector


    شماس

  • curate


    منشی

  • clergyperson


    مبشر

  • deacon


    پاپ

  • clerk


    مبلغ

  • chaplain


    شهر بزرگ


  • منبر

  • evangelist


    سوفرگان

  • clergyman


  • pontiff


  • missionary


  • metropolitan


  • pulpiteer


  • suffragan


antonyms - متضاد
  • layman


    شخص غیر روحانی

  • layperson


    فرد عامی

  • secular


    سکولار

لغت پیشنهادی

cram

لغت پیشنهادی

windows

لغت پیشنهادی

spatula