asphalt

base info - اطلاعات اولیه

asphalt - آسفالت

noun - اسم

/ˈæsfɔːlt/

UK :

/ˈæsfælt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [asphalt] در گوگل
description - توضیح
  • a black sticky substance that becomes hard when it dries, used for making the surface of roads


    یک ماده چسبنده سیاه رنگ که با خشک شدن سخت می شود و برای ساخت سطح جاده ها استفاده می شود

  • a black sticky substance often mixed with small stones or sand that forms a strong surface when it becomes hard


    ماده ای سیاه و چسبنده که اغلب با سنگ های کوچک یا ماسه مخلوط می شود و در صورت سفت شدن سطح محکمی را تشکیل می دهد.


  • پوشاندن چیزی، معمولاً سقف یا جاده، با آسفالت

  • a black substance mixed with small stones, sand etc., that forms a hard surface when it dries and is commonly used as a surface for roads


    یک ماده سیاه رنگ آمیخته با سنگ های کوچک، ماسه و غیره که هنگام خشک شدن سطح سختی ایجاد می کند و معمولاً به عنوان سطح جاده ها استفاده می شود.

  • Q.. Can I plant grass in earth over an asphalt driveway?


    س.. آیا می توانم روی یک راهرو آسفالتی در زمین چمن بکارم؟

  • However with experience of rather higher levels of use an asphalt surface has now been added to reduce annual maintenance costs.


    با این حال، با تجربه سطوح نسبتاً بالاتر استفاده، اکنون سطح آسفالتی برای کاهش هزینه های نگهداری سالانه اضافه شده است.

  • He has a rival in every direction each vigilantly vying for the business that speeds by on six lanes of asphalt.


    او در هر جهت رقیبی دارد که هر کدام هوشیارانه برای کسب و کاری که روی شش لاین آسفالت سرعت می‌گیرد، رقابت می‌کند.

  • I took the steps in big bounds and pelted across the asphalt to the school gates.


    پله ها را به شکلی بزرگ برداشتم و آسفالت را به سمت دروازه مدرسه پرتاب کردم.

  • I fell hard against the asphalt playground and I felt the pain that had not been visible on film.


    به سختی روی زمین بازی آسفالت افتادم و دردی را حس کردم که روی فیلم قابل مشاهده نبود.

  • It was locked and empty and its tires were flat and fused into the asphalt driveway.


    قفل و خالی بود و لاستیک هایش پنچر شده بود و در راهروی آسفالت ذوب شده بود.

  • The heat shimmering over the asphalt had no snap to it; time drifted by.


    حرارتی که بر روی آسفالت می‌تابید هیچ ضربه‌ای به آن نداشت. زمان منحرف شد

example - مثال
  • an asphalted road/pitch/court


    جاده / زمین / زمین آسفالته

synonyms - مترادف
  • blacktop


    تاپ سیاه

  • tar


    تار

  • tarmac


    آسفالت

  • bitumen


    قیر

  • macadam


    ماکادام


  • گام صدا


  • بتن

  • pavement


    پیاده رو

  • paving


    سنگفرش

antonyms - متضاد

  • نوار


  • کندن

لغت پیشنهادی

congratulate

لغت پیشنهادی

jurors

لغت پیشنهادی

restarting