avocation

base info - اطلاعات اولیه

avocation - دعوت

noun - اسم

/ˌævəˈkeɪʃn/

UK :

/ˌævəˈkeɪʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [avocation] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The last section of the questionnaire has a space for us to list our avocations and interests.


    بخش آخر پرسشنامه فضایی برای فهرست کردن خواسته ها و علایق خود دارد.

  • She started painting six years ago as an avocation, and next week her paintings will be displayed in a gallery exhibition for the first time.


    او نقاشی را از شش سال پیش به عنوان یک علاقه‌مندی آغاز کرد و هفته آینده نقاشی‌های او برای اولین بار در نمایشگاه گالری به نمایش درخواهد آمد.

  • She's a real-estate developer who describes her consultancy business as a part-time avocation.


    او یک توسعه دهنده املاک و مستغلات است که کسب و کار مشاوره خود را به عنوان یک کار نیمه وقت توصیف می کند.

synonyms - مترادف
  • recreation


    تفریح

  • amusement


    تفریحی

  • pastime


    سرگرمی

  • distraction


    حواس پرتی

  • diversion


    انحراف

  • hobby


    حاشیه

  • sideline


    ورزش


  • هوی و هوس

  • whimsy


    اسب سرگرمی

  • hobbyhorse


    لگد زدن


  • دستیابی

  • pursuit


    چیز


  • علاقه جانبی


  • بازی


  • علاقه


  • فعالیت


  • فعالیت های اوقات فراغت


  • تعقیب اوقات فراغت

  • leisure activity


    لذت

  • leisure pursuit


    تنوع بخشی


  • آرامش

  • divertissement


    اشتیاق

  • relaxation


    علاقه به اوقات فراغت

  • enthusiasm


    سرگرم کننده

  • leisure interest


    مد زودگذر

  • fun


    شور

  • fad


    کیسه


  • تفننی

  • bag


    وسواس

  • fancy


  • obsession


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

gregorian

لغت پیشنهادی

notwithstanding

لغت پیشنهادی

anticipation