banshee

base info - اطلاعات اولیه

banshee - بانشی

noun - اسم

/ˈbænʃiː/

UK :

/ˈbænʃiː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [banshee] در گوگل
description - توضیح
  • a female spirit whose loud cry is believed to be heard when someone is going to die


    یک روح زن که اعتقاد بر این است که فریاد بلندش هنگام مرگ کسی شنیده می شود

  • a female spirit in traditional Irish stories whose crying sound tells you that someone in your family is going to die


    یک روح زن در داستان‌های سنتی ایرلندی که صدای گریه‌اش به شما می‌گوید که یکی از اعضای خانواده‌تان می‌میرد

  • He turned back just in time to see something large and black roaring at him like a banshee.


    درست به موقع برگشت و چیزی بزرگ و سیاه را دید که مثل یک بانشی به سمتش غرش می کرد.

  • One little girl dropped her ice-cream in the excitement of it all and began to howl like a banshee.


    یکی از دختربچه‌ها از شدت هیجان بستنی‌اش را رها کرد و مثل یک بانشی شروع به زوزه کشیدن کرد.

  • You were drunk and howling it out like a banshee.


    مست بودی و مثل بانشی زوزه می کشیدی.

  • When she makes love she screams like a banshee, and things are inclined to get knocked over.


    وقتی عشق می ورزد مثل یک بانشی فریاد می زند، و همه چیز تمایل دارد به هم بخورد.

  • Screeching like a banshee, she was.


    او مانند یک بانشی جیغ می زد.

  • The train was still inside the tunnel the wind howling like a mad banshee through the open windows.


    قطار هنوز داخل تونل بود، باد مثل بانشی دیوانه از پنجره های باز زوزه می کشید.

  • With their banshee wails, squalling guitars and naked aggression, they are baring their souls and they are angry.


    آنها با ناله های بانشی خود، گیتارهای قیچی و پرخاشگری برهنه، روح خود را برهنه می کنند و عصبانی هستند.

  • Onstage, we rock out like wild banshees from hell.


    روی صحنه، مانند بنشی های وحشی از جهنم بیرون می رویم.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • phantom


    فانتوم


  • روح

  • spectreUK


    spectreUK


  • specterUS

  • specterUS


    غول

  • ghoul


    موجود فراطبیعی

  • supernatural being


    سایه


  • ترساندن

  • spook


    ظهور

  • apparition


    خیال

  • phantasm


    wraith

  • wraith


    چشم انداز


  • پیشگام


  • poltergeist

  • revenant


    خالی از سکنه

  • poltergeist


    بازدید کننده

  • haunt


    ابله

  • visitant


    ظاهر

  • bogey


    کلپی


  • دیو

  • kelpie


    یال ها

  • demon


    ایدولون

  • manes


    جن

  • eidolon


    خیال پردازی


  • تحقق ایالات متحده

  • sprite


    بوژی

  • fantasm


    هت کردن

  • materializationUS


    متریال سازی انگلستان

  • bogie


  • hant


  • materialisationUK


antonyms - متضاد
  • angel


    فرشته


  • بودن

  • brightness


    روشنایی

  • god


    خداوند


  • سبک


  • واقعیت

لغت پیشنهادی

reflex

لغت پیشنهادی

floodgates

لغت پیشنهادی

fatuous