billow

base info - اطلاعات اولیه

billow - باد کردن

verb - فعل

/ˈbɪləʊ/

UK :

/ˈbɪləʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [billow] در گوگل
description - توضیح
  • if something made of cloth billows, it moves in the wind


    اگر چیزی از پارچه بپرد، در باد حرکت می کند

  • if a cloud or smoke billows, it rises in a round mass


    اگر ابر یا دود بلند شود، به صورت توده ای گرد بلند می شود

  • a moving cloud or mass of something such as smoke or cloth


    ابر متحرک یا توده چیزی مانند دود یا پارچه


  • یک موج، به خصوص یک موج بسیار بزرگ

  • to spread over a large area or (especially of things made of cloth) to become filled with air and appear to be larger


    در یک منطقه بزرگ پخش شود یا (به ویژه از چیزهای پارچه ای) پر از هوا شود و بزرگتر به نظر برسد


  • توده بزرگ و متحرک چیزی مانند دود یا ابر که در یک منطقه بزرگ پخش می شود


  • یک موج بزرگ

  • to spread over a large area or (esp. of items made of cloth) to become filled with air and appear to be larger


    در یک منطقه بزرگ پخش شود، یا (به ویژه از اقلام ساخته شده از پارچه) پر از هوا شود و بزرگتر به نظر برسد.

  • a large wave or any large swelling mass


    یک موج بزرگ یا هر توده بزرگ و متورم

  • The cuffs of his gray trousers billow.


    سرآستین شلوار خاکستری اش بلند می شود.

  • Plumes of radioactive smoke were billowing around the helicopter.


    دود رادیواکتیو در اطراف هلیکوپتر موج می زد.

  • The screens were around the bed and the draught from the door set them billowing like sails.


    پرده‌ها دور تخت بودند و بادکش‌های در آن‌ها را مثل بادبان‌ها می‌چرخاند.

  • Smoke billowed out of the chimney.


    دود از دودکش بیرون آمد.

  • Clouds of smoke billowed out so the teams crouched down to avoid inhaling the poisonous fumes.


    ابرهای دود بیرون آمدند تا تیم ها برای جلوگیری از استنشاق دودهای سمی خم شدند.

  • She laughed and spun around and gave me a look of her yellow leg when the skirt billowed out.


    خندید و دور خودش چرخید و وقتی دامن بیرون آمد نگاهی به پای زردش انداخت.

  • Thick smoke billowed up a narrow staircase and smothered the sleeping youngsters in their second-floor bedroom.


    دود غلیظی از پلکان باریکی بلند شد و جوانان خوابیده در اتاق خواب طبقه دومشان را خفه کرد.

  • Car parks, stuffed with cars, seem to billow up in places like fabric as the wind catches them underneath.


    به نظر می‌رسد که پارکینگ‌ها، مملو از ماشین‌ها، در مکان‌هایی مانند پارچه بالا می‌آیند، زیرا باد آنها را زیر آن می‌گیرد.

example - مثال
  • The curtains billowed in the breeze.


    پرده ها در نسیم بالا می رفتند.

  • A great cloud of smoke billowed out of the chimney.


    ابر بزرگی از دود از دودکش بیرون آمد.

  • billowing clouds of dust


    ابرهای موزون از غبار

  • Her dress billowed out around her.


    لباسش دورش حلقه زده بود.

  • The sail, now unfurled, was billowing in the strong wind.


    بادبانی که حالا باز شده بود، در باد شدید می چرخید.

  • Smoke billowed (out) from the burning building.


    دود از ساختمان در حال سوختن خارج شد.

  • The sheets/shirts hanging on the line billowed in the breeze.


    ملحفه/پیراهن های آویزان روی خط در نسیم می پیچید.

  • We watched the boats with their billowing sails.


    قایق‌ها را با بادبان‌های برافروخته‌شان تماشا می‌کردیم.

  • billows of smoke


    زوزه های دود

  • Sophie stepped into the shower through a billow of steam.


    سوفی از میان بخار پا به دوش گذاشت.

  • They were swept by the billows of that savage sea.


    آنها را از بادهای آن دریای وحشی گرفته بود.

  • The wind rushes over the rolling billows, and no ferryboat can cross in such weather.


    باد بر فراز زوزه های غلتشی می تازد و هیچ قایق کشتی در چنین هوایی نمی تواند عبور کند.

  • The building is draped in blue plastic sheeting that flaps and billows like a sail.


    این ساختمان با ورقه‌های پلاستیکی آبی پوشانده شده است که مانند یک بادبان بالا می‌رود.

synonyms - مترادف

  • ابر


  • جرم

  • shroud


    کفن


  • پتو

  • puff


    پف کردن

  • canopy


    سایبان

  • curtain


    پرده


  • فیلم


  • لایه

  • pall


    رنگ پریده


  • ورق


  • دوش

  • swirl


    چرخش

  • dense mass


    توده متراکم

  • surging mass


    توده مواج

  • plume


    ستون


  • دود

  • mantle


    مانتو


  • مارپیچ

  • spiral


    دنباله


  • پنکه

  • fan


    پوشش


  • شنل

  • cloak


    حجاب

  • covering


    ماسک

  • veil


    صفحه نمایش


  • کاپوت ماشین


  • نیم سایه

  • coverture


  • hood


  • penumbra


antonyms - متضاد

  • سقوط

  • sag


    افتادگی

  • shrink


    کوچک شدن

  • stabiliseUK


    stabiliseUK

  • stabilizeUS


    stabilizeUS


  • توده


  • جمع آوری


  • جمع آوری کنید


  • ثابت


  • اقامت کردن

لغت پیشنهادی

rightness

لغت پیشنهادی

scorn

لغت پیشنهادی

eyebrows