blindly
blindly - کورکورانه
adverb - قید
UK :
US :
فکر نکردن به چیزی یا تلاش برای درک آن
ندیدن یا توجه نکردن به آنچه در اطراف شماست، به خصوص به این دلیل که ناراحت هستید
قادر به دیدن یا عدم توجه به آنچه در اطراف شما است
به کاری که انجام می دهید فکر نمی کنید یا درک نمی کنید
او پول و اسلحه می فرستاد اما کورکورانه از عملیات پشتیبانی نمی کرد.
دنبال کردن کورکورانه در ذات او نبود.
دانشگاه ماشین بزرگی نیست که در مسیر خود حرکت کند و کورکورانه اهداف خود را دنبال کند.
Throughout the passage Ahab stands on the deck as if transfixed, staring blindly ahead into the wind and sleet.
در سرتاسر گذرگاه، آخاب بر روی عرشه می ایستد که انگار متحیر شده است و کورکورانه به جلو به باد و برف خیره شده است.
او را در حال سرگردانی کور در جنگل پیدا کردند.
اغلب آنها مجبور می شدند کورکورانه به دره هایی به عمق پنج یا ده فوت بپرند.
او تعجب کرد که از چند عقاب دیگر کورکورانه عبور کرده است.
من از آن دسته افرادی نیستم که کورکورانه به مقامات اعتماد دارند.
Maybe that was the basic problem she told herself wearily as she now stared blindly up at the ceiling.
شاید مشکل اساسی همین بود، او با خستگی به خودش گفت در حالی که کورکورانه به سقف خیره شده بود.
او کورکورانه به دنبال کلید چراغ اتاق تاریک بود.
او می خواست به جای پیروی کورکورانه از توصیه های والدینش، خودش تصمیم بگیرد.
اتاق کاملا تاریک بود و من کورکورانه دنبال در رفتم.
آنها فقط کورکورانه دستورات را دنبال می کردند.
critically
انتقادی
discriminately
تبعیض آمیز
reasonably
منطقی
circumspectly
با احتیاط
rationally
عاقلانه
judiciously
عملا
practically
معقولانه
sensibly
به طور عینی
objectively
عملگرایانه
pragmatically
قاطعانه
cogently
به دقت
discerningly
ادراکی
perceptively
به طور دقیق
perspicaciously
متفکرانه
logically
با بصیرت
discriminatingly
به طرز حکیمانه ای
thoughtfully
به طور انتخابی
wisely
insightfully
prudently
sagaciously
selectively
