braise

base info - اطلاعات اولیه

braise - بریز

verb - فعل

/breɪz/

UK :

/breɪz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [braise] در گوگل
description - توضیح
  • to cook meat or vegetables slowly in a small amount of liquid in a closed container


    گوشت یا سبزیجات را به آرامی در مقدار کمی مایع در ظرف دربسته بپزید

  • to cook food slowly in a covered dish in a little fat and liquid


    غذا را به آرامی در ظرف در بسته در کمی چربی و مایع بپزید

  • Wild partridge and grouse take well to a variety of cooking methods, but roasting and braising are the most successful.


    کبک و باقرقره وحشی به انواع روش‌های پخت و پز خوب عمل می‌کنند، اما کباب کردن و آب‌پز کردن موفق‌ترین روش‌ها هستند.

  • Also good with roasted pheasant and as contrast to many braised dishes.


    همچنین با قرقاول برشته شده خوب است و در تضاد با بسیاری از غذاهای سرخ شده است.

  • And the horseradish potato puree, braised greens, Maytag blue cheese and port wine sauce are also praiseworthy.


    و پوره سیب زمینی ترب، سبزی سرخ شده، پنیر آبی مایتاگ و سس شراب پورت نیز قابل ستایش هستند.

  • The long braising in wine develops rich flavors.


    پخت طولانی در شراب باعث ایجاد طعم های غنی می شود.

  • With older wild goose, braising is the preferred method of cooking.


    در مورد غازهای وحشی مسن تر، پختن روش ترجیحی پخت و پز است.

  • Stars Restaurant offers braised lamb shank with black truffles for $ 24 and shirts for $ 15.


    رستوران استارز ساق بره آب پز با ترافل سیاه را با قیمت 24 دلار و پیراهن را به قیمت 15 دلار ارائه می دهد.

  • Younger hares take well to marinating and roasting rare; older ones need to be braised or stewed.


    خرگوش‌های جوان به‌خوبی مرینیت و برشته کردن کمیاب را انجام می‌دهند. بزرگترها باید آب پز یا آب پز شوند.

  • Y., are chicken wings or short ribs braised with a malty brown ale.


    Y.، بال‌های مرغ یا دنده‌های کوتاهی هستند که با مالت قهوه‌ای مالت پخته می‌شوند.

example - مثال
  • braising steak (= that is suitable for braising)


    بریزینگ استیک (= که برای پختن مناسب است)

  • The liver is then braised in olive oil.


    سپس جگر را در روغن زیتون پخته می کنند.

  • braised celery


    کرفس سرخ شده

  • Braise the lamb in wine.


    بره را در شراب بپزید.

synonyms - مترادف
  • simmer


    جوشیدن

  • boil


    قابلمه

  • casserole


    شکار غیرقانونی

  • poach


    خورشت

  • stew


    بخار

  • steam


    پختن


  • نیم جوش

  • parboil


    نوازش کردن

  • coddle


    فریکاسی

  • fricassee


    کباب

  • roast


    نان تست


  • حرارت

  • grill


    باربیکیو

  • toast


    کبابی


  • سرخ کردن

  • barbecue


    ذوب شدن

  • broil


    مایکروویو

  • fry


    پارچ

  • melt


    دم کردن

  • microwave


    درمورد

  • parch


    جوشانده

  • brew


    هسته ای

  • mull


    شیب تند

  • decoct


    تقلا

  • nuke


    تفت دادن

  • steep


    كاهش دادن

  • scramble


    ادویه کاری

  • saute


    سفید کردن


  • curry


  • blanch


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

breakout

لغت پیشنهادی

quantify

لغت پیشنهادی

abidingly