brow

base info - اطلاعات اولیه

brow - ابرو

noun - اسم

/braʊ/

UK :

/braʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [brow] در گوگل
description - توضیح

  • قسمتی از صورت شما بالای چشم و زیر موهایتان

  • an eyebrow


    یک ابرو

  • the forehead (= part of the face above the eyes)


    پیشانی (= قسمتی از صورت بالای چشم)


  • قسمت بالای تپه یا لبه چیزی مرتفع مانند صخره یا صخره

  • the forehead (= the face above the eyes)


    پیشانی (= صورت بالای چشم)

  • A brow is also an eyebrow.


    ابرو هم ابرو است.

  • Often has the aching brow of royalty resigned its crown, to be decked with the soothing chaplet of the shepherd swain.


    غالباً پیشانی دردناک خانواده سلطنتی از تاج خود کنار می‌کشد تا با گلدسته تسکین‌دهنده سوئن چوپان تزئین شود.

  • A twitch of concern flickered across his brow.


    یک انقباض از نگرانی روی پیشانی او سوسو زد.

  • Small horns, like the new moon adorned her smooth human brow.


    شاخ های کوچک، مانند ماه نو، پیشانی صاف انسانی او را آراسته بود.

  • Sweat beaded on my brow, gathered under my arms, dampened the front of my singlet.


    عرق روی پیشانی ام نشست، زیر بغلم جمع شد، جلوی کت و شلوارم را مرطوب کرد.

  • Forward her Neanderthal brow juts out spiked with lights and cameras.


    به سمت جلو، ابروی نئاندرتال او بیرون زده است و نورها و دوربین ها پر شده است.

  • The face itself was disbelieving, the stark pasted brows looped high over his pale eyes.


    خود صورت ناباورانه بود، ابروهای تیره چسبیده روی چشمان رنگ پریده او حلقه زده بودند.

  • Her face in close-up, anxious, shadowy, the brow furrowed.


    صورتش در نمای نزدیک، مضطرب، سایه دار، ابروهایش درهم رفت.

example - مثال
  • The nurse mopped his fevered brow.


    پرستار پیشانی تب دارش را پاک کرد.

  • Her brow furrowed in concentration.


    ابروهایش از تمرکز در هم رفت.

  • One dark brow rose in surprise.


    یک ابروی تیره از تعجب بالا رفت.

  • The path disappeared over the brow of the hill.


    مسیر روی پیشانی تپه ناپدید شد.

  • His brows were knitted in a permanent frown.


    ابروهایش با اخم دائمی گره خورده بود.

  • She knitted her brows in concentration.


    ابروهایش را با تمرکز گره زد.

  • He stared at the visitors beneath a furrowed brow.


    او در زیر ابرویی درهم به بازدیدکنندگان خیره شد.

  • His brow darkened in anger.


    ابروهایش از عصبانیت تیره شد.

  • His brow furrowed as he racked his brains over the question.


    ابروهایش در حالی که مغزش را روی این سوال به هم می ریزد درهم رفت.

  • His hair fell over his brow as he turned his head.


    وقتی سرش را برگرداند موهایش روی پیشانی اش ریخت.

  • His shaggy grey hair fell loosely across his brow.


    موهای خاکستری پشمالویش به آرامی روی پیشانی اش افتاده بود.

  • She brushed back a stray lock of hair from her brow.


    یک دسته از موهای سرگردان را از پیشانی‌اش کنار زد.

  • She wrinkled her brow thoughtfully.


    ابرویش را متفکرانه چروک کرد.

  • His brows drew together in a worried frown when he heard the remark.


    با شنیدن این جمله ابروهایش با اخم نگران به هم نزدیک شد.

  • His brows snapped together ferociously when he heard the remark.


    با شنیدن این جمله ابروهایش به شدت به هم چسبید.

  • She arched a brow when she saw the bill.


    وقتی اسکناس را دید، ابرویش را بالا انداخت.

  • She raised a sardonic brow.


    ابروی طعنه آمیزی را بالا انداخت.

  • She wrinkled her brow as she thought.


    همانطور که فکر می کرد ابرویش را چروک کرد.

  • He paused at the top of the hill and mopped his brow (= rubbed the sweat away).


    در بالای تپه مکث کرد و پیشانی خود را پاک کرد (= عرق را مالید).

  • the brow of the hill


    پیشانی تپه

  • He wiped the sweat from his brow.


    عرق پیشانی اش را پاک کرد.

synonyms - مترادف
  • eyebrow


    ابرو

  • monobrow


    تک ابرو

antonyms - متضاد

  • بازگشت

  • rear


    عقب

  • rearward


    معکوس

  • reverse


    پایین


  • شخصیت


  • پا


  • پایه


  • سمت القدم


  • کف

  • nadir


    زیرین - سطح پایین


  • در زیر

  • underside


    پایین ترین

  • underneath


    کف سنگ

  • lowest



لغت پیشنهادی

ended

لغت پیشنهادی

synthesized

لغت پیشنهادی

bodysurfed