bulldog

base info - اطلاعات اولیه

bulldog - بولداگ

noun - اسم

/ˈbʊldɔːɡ/

UK :

/ˈbʊldɒɡ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bulldog] در گوگل
description - توضیح

  • سگی قدرتمند با سر بزرگ، گردن کوتاه و پاهای ضخیم کوتاه

  • a small dog that can be frightening and has a strong body short legs, and a large square-shaped face


    سگ کوچکی که می تواند ترسناک باشد و بدنی قوی، پاهای کوتاه و صورت بزرگ و مربعی دارد.


  • نوعی سگ خشن به نظر می رسد، با بدنی قوی، پاهای کوتاه، بینی صاف و صورت بزرگ و مربعی

  • Like a bulldog it refuses to let go even when savagely attacked by the desperate victim.


    مانند یک بولداگ از رها کردن خودداری می کند، حتی زمانی که قربانی ناامید به طرز وحشیانه ای مورد حمله قرار می گیرد.

  • The beefy chest of a bulldog.


    سینه گاو یک بولداگ.

  • He reminded Harry, in his build expression and asthmatic wheeze, of a bulldog peering ill-humouredly from his kennel.


    او با هیکلی، قیافه و خس خس آسمی اش، بولداگی را به یاد هری انداخت که با شوخ طبعی از لانه اش نگاه می کرد.

  • Want to show a bulldog rolling its eyes?


    آیا می خواهید یک بولداگ را نشان دهید که چشمانش را می چرخاند؟

  • Both bite their attackers and hang on like bulldogs, letting the venom trickle into the wound as they do so.


    هر دو مهاجمان خود را گاز می گیرند و مانند بولداگ آویزان می شوند و در حین انجام این کار اجازه می دهند زهر به داخل زخم بریزد.

  • Sadly, this right to leave your bits and pieces to your budgie or bulldog is denied those with hereditary titles.


    متأسفانه، این حق سپردن تکه‌ها و تکه‌های خود به طوطی یا بولداگ خود، برای کسانی که عناوین ارثی دارند، محروم است.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • English bulldog


    بولداگ انگلیسی

antonyms - متضاد
  • irresolute


    بی اراده

  • weak-willed


    ضعیف اراده

  • cautious


    محتاط

  • feeble


    ضعیف

  • fragile


    شکننده

  • frail


    نحیف

  • helpless


    درمانده

  • hesitant


    مردد، دودل

  • pusillanimous


    پوسیلان

  • spiritless


    بی روح

  • tentative


    آزمایشی

  • timid


    ترسو


  • دلهره آور

  • apprehensive


    بزدل

  • cowardly


    ظریف

  • delicate


    متفکر

  • diffident


    مشتاق

  • enervated


    ترسناک

  • fearful


    ناتوان

  • gutless


    عصبی

  • impotent


    تضعیف


  • خجالتی

  • reticent


    نرم

  • shy


    بدون ستون فقرات


  • مطیع

  • spineless


    رام کردن

  • submissive


    بی ادعا

  • tame


    بدون اطمینان

  • timorous


  • unassertive


  • unassured


لغت پیشنهادی

Aries

لغت پیشنهادی

revolutionary

لغت پیشنهادی

owe