bureaucrat
bureaucrat - بوروکرات
noun - اسم
UK :
US :
کسی که در یک بوروکراسی کار می کند و از قوانین رسمی بسیار سختگیرانه استفاده می کند
یک مقام رسمی که در یک بوروکراسی کار می کند، به ویژه کسی که قوانین را به شدت رعایت می کند
کسی که در بوروکراسی کار می کند
عضو یک بوروکراسی
مقامی که در بوروکراسی کار می کند
But taking power from the politicians, businessmen and bureaucrats does not of itself make power disappear.
اما گرفتن قدرت از دست سیاستمداران، بازرگانان و بوروکرات ها به خودی خود باعث از بین رفتن قدرت نمی شود.
These women work harder and with more style than any bureaucrat or professor and they're much more interesting.
این زنان از هر بوروکرات یا پروفسوری سختتر و با سبکتر کار میکنند و بسیار جالبتر هستند.
او به دور از این بود که یک بوروکرات خفه کننده باشد.
بوروکرات ها قوانین و مقرراتی را بر تجارت های بزرگ تحمیل کردند.
بسیاری از موانع، از کدهای مالیاتی گرفته تا بوروکرات ها، باقی مانده اند.
او فقط یک بوروکرات بی چهره دیگر بود.
نبرد بین منصوبان سیاسی و بوروکرات های شغلی
ما گرفتار تشریفات بی پایان بوروکرات های محلی شدیم.
معلوم شد که او یکی از آن بوروکرات های بی چهره ای است که زندگی ما را کنترل می کند.
School administrators, she said, who are the on-the-spot bureaucrats, should make these decisions rather than Washington bureaucrats.
او گفت که مدیران مدارس، که بوروکراتهای محلی هستند، باید این تصمیمها را به جای بوروکراتهای واشنگتن اتخاذ کنند.
career/federal/government bureaucrats
بوروکرات های شغلی/فدرال/دولتی
functionary
کارگزار
رسمی
mandarin
ماندارین
مدیر
افسر
apparatchik
آپاراتچی
وزیر
appointee
منصوب
سیاستمدار
public servant
کارمند دولتی
office-holder
صاحب دفتر
civil servant
کارمند دولت
office-bearer
مسئول دفتر
jack-in-office
جک در دفتر
desk-jockey
میز سوار
pencil-pusher
مداد فشار دهنده
مقام دولتی
government servant
خدمتکار دولت
office holder
دارنده دفتر
commissioner
کمیسیونر، رئیس پلیس
کارگردان
اجرایی
افسر عمومی
مقام منتخب
exec
elected official