reacts

base info - اطلاعات اولیه

reacts - واکنش نشان می دهد

N/A - N/A

riˈækt

UK :

riˈækt

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reacts] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She slapped him and called him names, but he didn't react.


    به او سیلی زد و او را نام برد اما او واکنشی نشان نداد.

  • The judge reacted angrily to the suggestion that it hadn't been a fair trial.


    قاضی به این پیشنهاد که دادگاه عادلانه نبوده است با عصبانیت واکنش نشان داد.

  • Many people react (badly) to (= are made ill by) penicillin.


    بسیاری از مردم به (= توسط پنی سیلین بیمار می شوند) واکنش (بد) نشان می دهند.

  • Potassium reacts with water.


    پتاسیم با آب واکنش می دهد.

  • How do you think she’ll react when she hears the news?


    فکر می کنید با شنیدن این خبر چه واکنشی نشان می دهد؟

  • The State Department reacted favorably to the proposal.


    وزارت امور خارجه به این پیشنهاد واکنش مثبت نشان داد.

  • How did bank share prices react to last year's financial results?


    واکنش قیمت سهام بانکی به نتایج مالی سال گذشته چگونه بود؟

  • The market reacted positively to last week's news of the £53.7m bid.


    بازار به اخبار هفته گذشته مبنی بر پیشنهاد 53.7 میلیون پوندی واکنش مثبت نشان داد.

  • The shares reacted with a 22p fall to 684p.


    سهام با افت 22p تا 684p واکنش نشان داد.

  • react calmly/cautiously


    با آرامش/احتیاط واکنش نشان دهید

  • react quickly/strongly


    واکنش سریع/ قوی

  • The union reacted angrily to the threat of job losses.


    این اتحادیه با عصبانیت به تهدید از دست دادن شغل واکنش نشان داد.

  • China has reacted to reports of unsafe products by cracking down on its own manufacturers.


    چین به گزارش‌های مربوط به محصولات ناایمن با سرکوب تولیدکنندگان خود واکنش نشان داده است.

synonyms - مترادف
  • acts


    عمل می کند

  • functions


    کارکرد

  • operates


    رفتار می کند

  • behaves


    آثار


  • پاسخ می دهد

  • responds


    اجرا می کند

  • performs


    برمی گردد

  • reverts


    ریباند

  • rebounds


    درآمد حاصل می شود

  • proceeds


    تلافی می کند

  • retaliates


    در پاسخ عمل می کند

  • acts in response


    آن را می گیرد

  • takes it


    خدمت

  • serves


    دویدن

  • runs


    کار را انجام می دهد

  • does the job of


    قضاوت می کند

  • officiates


    نقش دارد

  • has the role of


    نقش را ایفا می کند

  • acts the part


    را تشکیل می دهد

  • constitutes


    به عنوان وظیفه انجام می دهد

  • does duty as


    وظیفه دارد

  • has the job of


    بخشی از

  • acts the part of


    حرکت می کند

  • moves


    عملکرد را انجام می دهد

  • performs the function of


    تشکیل می دهد

  • forms


    انجام وظیفه می کند

  • plays the role of


  • does duty


antonyms - متضاد
  • ceases


    متوقف می شود

  • halts


    بیکار

  • idles


    نادیده می گیرد

  • ignores


    نگه می دارد

  • keeps


    امتناع می کند

  • refuses


  • stops


لغت پیشنهادی

likelier

لغت پیشنهادی

roars

لغت پیشنهادی

baptismal