skull
skull - جمجمه
noun - اسم
UK :
US :
استخوان های سر یک شخص یا حیوان
استخوان های سر که مغز را احاطه کرده و به سر شکل می دهد
استخوان های سر که مغز را احاطه کرده اند یا به ذهن یا سر کسی آسیب می رسانند
Firstly, it is reflected and given direction by the cut-away skull bone acting as a parabolic reflector.
در مرحله اول، توسط استخوان جمجمه بریده شده منعکس شده و جهت داده می شود و به عنوان یک بازتابنده سهموی عمل می کند.
His bony skull and his sharp beak jutted out of the robe at such a low angle he looked like a buzzard.
جمجمه استخوانی و منقار تیزش با چنان زاویه ای کم از روپوش بیرون زده بود که به نظر می رسید یک بوق.
او کدوهای سفید شده را می برید تا جمجمه شوند.
ابرمرد خود را با تبر آزمایش می کند و جمجمه پیرزنان را خرد می کند.
آنها بر اساس تعداد دهانه های جمجمه طبقه بندی می شوند.
He said post mortems showed Mrs Garvey had died from head injuries, including multiple fractures to the skull.
او گفت که کالبدشکافیها نشان میدهد خانم گاروی بر اثر جراحات وارده به سر، از جمله شکستگیهای متعدد در جمجمه، فوت کرده است.
ظاهراً توسط یک پتک سنگین که لوریمر در حال بررسی بود، جمجمه شکسته شد.
a fractured skull
یک جمجمه شکسته
فرشته مرگ با جمجمه خندانش
جمجمه اش پر از افکار زیاد بود.
کی او را وارد جمجمه ضخیمش می کند که دیگر نمی خواهم او را ببینم!
موهای سربازان نزدیک جمجمه کوتاه شده بود.
سربازان انبوهی از جمجمه و استخوان انسان را کشف کردند.
او در یک تصادف رانندگی جمجمه خود را شکست.
کارتون های infml جمجمه شما را پر از خمیر می کند.
cranium
جمجمه
سر
pate
پت
crown
تاج پادشاهی
skullcap
عرقچین
noddle
نوگین
noggin
پوست سر
scalp
راس
vertex
نظرسنجی
مهره
گنبد
dome
لوبیا
ناب
nob
مسدود کردن
رشته فرنگی
noodle
مازارد
mazzard
جسارت
mazard
مغز
bonce
چرت زدن
مخدوش کردن
napper
کرامپت
conk
کاستارد
crumpet
از پله ها
Costard
نارگیل
upstairs
اتاق زیر شیروانی
coconut
ناقوس
attic
داستان بالا
belfry
بهترین داستان
اتاق فکر
پایین
