skull

base info - اطلاعات اولیه

skull - جمجمه

noun - اسم

/skʌl/

UK :

/skʌl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skull] در گوگل
description - توضیح
  • the bones of a person’s or animal’s head


    استخوان های سر یک شخص یا حیوان


  • استخوان های سر که مغز را احاطه کرده و به سر شکل می دهد

  • the bones of the head that surround the brain or infml someone’s mind or head


    استخوان های سر که مغز را احاطه کرده اند یا به ذهن یا سر کسی آسیب می رسانند

  • Firstly, it is reflected and given direction by the cut-away skull bone acting as a parabolic reflector.


    در مرحله اول، توسط استخوان جمجمه بریده شده منعکس شده و جهت داده می شود و به عنوان یک بازتابنده سهموی عمل می کند.

  • His bony skull and his sharp beak jutted out of the robe at such a low angle he looked like a buzzard.


    جمجمه استخوانی و منقار تیزش با چنان زاویه ای کم از روپوش بیرون زده بود که به نظر می رسید یک بوق.

  • He cuts up bleached gourds to be the skulls.


    او کدوهای سفید شده را می برید تا جمجمه شوند.

  • The superman testing himself with an ax, crushing the skulls of old women.


    ابرمرد خود را با تبر آزمایش می کند و جمجمه پیرزنان را خرد می کند.

  • They are classified according to the number of openings in the skull.


    آنها بر اساس تعداد دهانه های جمجمه طبقه بندی می شوند.

  • He said post mortems showed Mrs Garvey had died from head injuries, including multiple fractures to the skull.


    او گفت که کالبدشکافی‌ها نشان می‌دهد خانم گاروی بر اثر جراحات وارده به سر، از جمله شکستگی‌های متعدد در جمجمه، فوت کرده است.

  • The skull smashed, apparently by a heavy mallet which Lorrimer had been examining.


    ظاهراً توسط یک پتک سنگین که لوریمر در حال بررسی بود، جمجمه شکسته شد.

example - مثال
  • a fractured skull


    یک جمجمه شکسته

  • the angel of death with his grinning skull


    فرشته مرگ با جمجمه خندانش

  • Her skull was crammed with too many thoughts.


    جمجمه اش پر از افکار زیاد بود.


  • کی او را وارد جمجمه ضخیمش می کند که دیگر نمی خواهم او را ببینم!

  • The soldiers' hair was cropped close to the skull.


    موهای سربازان نزدیک جمجمه کوتاه شده بود.

  • The soldiers discovered a pile of human skulls and bones.


    سربازان انبوهی از جمجمه و استخوان انسان را کشف کردند.

  • He fractured his skull in an automobile accident.


    او در یک تصادف رانندگی جمجمه خود را شکست.

  • infml Cartoons will fill your skull full of mush.


    کارتون های infml جمجمه شما را پر از خمیر می کند.

synonyms - مترادف
  • cranium


    جمجمه


  • سر

  • pate


    پت

  • crown


    تاج پادشاهی

  • skullcap


    عرقچین

  • noddle


    نوگین

  • noggin


    پوست سر

  • scalp


    راس

  • vertex


    نظرسنجی


  • مهره

  • nut


    گنبد

  • dome


    لوبیا


  • ناب

  • nob


    مسدود کردن


  • رشته فرنگی

  • noodle


    مازارد

  • mazzard


    جسارت

  • mazard


    مغز

  • bonce


    چرت زدن


  • مخدوش کردن

  • napper


    کرامپت

  • conk


    کاستارد

  • crumpet


    از پله ها

  • Costard


    نارگیل

  • upstairs


    اتاق زیر شیروانی

  • coconut


    ناقوس

  • attic


    داستان بالا

  • belfry


    بهترین داستان


  • اتاق فکر



antonyms - متضاد

  • پایین

لغت پیشنهادی

businesslike

لغت پیشنهادی

duo

لغت پیشنهادی

absurdity