basque

base info - اطلاعات اولیه

basque - باسک

noun - اسم

/bæsk/

UK :

/bæsk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [basque] در گوگل
description - توضیح
  • a piece of underwear for a woman that covers her body from under her arms to the top of her legs


    یک تکه لباس زیر برای یک زن که بدن او را از زیر بازو تا بالای پاهایش می پوشاند.

  • a person from the mountainous area between southern France and northern Spain. Some people who live in this area consider themselves to be a separate nation that does not belong to either France or Spain, and some Basques in Spain have tried to gain political independence.


    فردی از منطقه کوهستانی بین جنوب فرانسه و شمال اسپانیا. برخی از مردمی که در این منطقه زندگی می کنند خود را ملتی جداگانه می دانند که نه به فرانسه و نه به اسپانیا تعلق دارد و برخی از باسک ها در اسپانیا برای کسب استقلال سیاسی تلاش کرده اند.


  • زبان باسک ها، که غیرعادی است زیرا با هیچ زبان دیگری در جهان مرتبط نیست

  • tight-fitting underwear for women that covers the top part of the body and provides support for the breasts


    لباس زیر تنگ برای زنان که قسمت بالای بدن را می پوشاند و از سینه ها حمایت می کند

  • belonging or relating to a group of people living in the area around the Pyrenees in Spain and France, or to their language


    متعلق یا مربوط به گروهی از مردم ساکن در ناحیه اطراف پیرنه در اسپانیا و فرانسه، یا به زبان آنها


  • زبان منطقه باسک

  • a member of the Basque people


    عضوی از مردم باسک

  • Shown here is another beautiful basque from Gossard.


    در اینجا یک باسک زیبا دیگر از گوسارد نشان داده شده است.

  • I put on the black basque and the lacey-topped stockings.


    باسک سیاه و جوراب های توری را پوشیدم.

  • A gold basque worn by Madonna was sold for £9,000.


    یک باسک طلایی که مدونا پوشیده بود به قیمت 9000 پوند فروخته شد.

  • There will be demonstrations in roller hockey and pelota basque, but there's no place for cricket.


    تظاهرات در هاکی روی غلتک و باسک پلوتا برگزار خواهد شد، اما جایی برای کریکت وجود ندارد.

example - مثال
  • the Basque provinces


    استان های باسک

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

bossy

لغت پیشنهادی

ambiguity

لغت پیشنهادی

absorb