ankle

base info - اطلاعات اولیه

ankle - مچ پا

noun - اسم

/ˈæŋkl/

UK :

/ˈæŋkl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ankle] در گوگل
description - توضیح

  • مفصل بین پا و پای شما


  • مفصل (= محل اتصال دو استخوان) بین پا و ساق یا قسمت نازک ساق درست بالای پا


  • مفصلی که پا را به ساق متصل می کند یا قسمت نازک ساق درست بالای پا

  • He had been slowed by an ankle injury and was replaced by Jerry Olsavsky.


    او به دلیل آسیب دیدگی مچ پا کند شده بود و جری اولساوسکی جایگزین او شد.

  • A few burns to the feet and ankles are picayune compared to what might have happened.


    چند سوختگی در پاها و مچ پاها در مقایسه با آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد بسیار بد است.

  • Her ankle was aching badly and she was hot and very fed up.


    مچ پایش به شدت درد می کرد و داغ بود و خیلی خسته بود.

  • He then jumped to avoid falling and broke his ankle.


    سپس برای جلوگیری از افتادن پرید و مچ پایش شکست.

  • At least it s his wrist not ankle.


    حداقل مچ دست اوست نه مچ پا.

  • Left tackle Derrick Deese sprained his right ankle when Steve Young rolled on his leg.


    تکل چپ دریک دیز وقتی استیو یانگ روی پایش غلت زد، مچ پای راستش پیچ خورد.

  • Goldie takes one look at Rainbow's shaggy ankles and sighs.


    گلدی نگاهی به قوزک های پشمالو رنگین کمان می اندازد و آه می کشد.

  • For a sprained ankle use rest ice compression and elevation.


    برای مچ پا پیچ خورده از استراحت، یخ، فشرده سازی و ارتفاع استفاده کنید.

example - مثال
  • to sprain/break/twist your ankle


    رگ به رگ شدن/شکستن/پیچاندن مچ پا

  • She suffered a serious ankle injury in training.


    او در تمرینات از ناحیه مچ پا آسیب جدی دید.

  • to have a broken/twisted/fractured/sprained ankle


    داشتن مچ پا شکسته/پیچ خورده/شکستگی/پیچ خوردگی

  • ankle boots (= that cover the ankle)


    نیم بوت (= که مچ پا را می پوشاند)

  • We found ourselves ankle-deep in water (= the water came up to our ankles).


    خود را تا قوزک در آب یافتیم (= آب تا قوزک ما آمد).

  • My ankles have swollen.


    مچ پام ورم کرده

  • The injury required surgery on his right ankle.


    مصدومیت نیاز به جراحی روی مچ پای راست او داشت.

  • He will wear an electronic ankle bracelet, which allows police to track him.


    او یک دستبند الکترونیکی مچ پا خواهد پوشید که به پلیس اجازه می دهد او را ردیابی کند.

  • I had a broken ankle.


    مچ پایم شکسته بود.

  • She has long legs and slender ankles.


    او پاهای بلند و مچ پاهای باریکی دارد.

  • I fell over and sprained/twisted my ankle.


    روی زمین افتادم و مچ پایم پیچ خورد/ پیچ خورد.

synonyms - مترادف

  • استخوان

  • anklebone


    مچ پا

  • astragalus


    گون

  • talus


    تالوس

  • tarsus


    تارسوس

antonyms - متضاد
  • go


    برو

  • hurry


    عجله کن

  • run


    اجرا کن


  • هجوم بردن


  • اقامت کردن


  • مستقیم برو

لغت پیشنهادی

belting

لغت پیشنهادی

smells

لغت پیشنهادی

bootstrap